۱۳۸۵ بهمن ۲, دوشنبه

زندگی سبز است آبی است



پیری یعنی، گیر کردن در پیله‌های عادات زندگی. غم نبود شادی و کسالت از رنج درونی سرچشمه می‌گیرد
تا حالا فکر کردی که چرا مردم انقدر افسرده‌اند؟ معمولا به گردن جامعه و قوانین می‌اندازیم. در حالی‌که ما تبدیل به ماشین های کوکی شدیم. صبح کسل چشم باز کردن و به سمت کار روتین دویدن وشب دوباره خسته و به همان محیط برگشتن
نه طبیعت نه انسان هیچ‌یک حال‌شان خوب نیست. ایام سفر صبح زود بیدار می‌شدم. سرحال بودم و زندگی زیبا بود. چون طبیعت با ما و هوای پاکیزه در جریان و اکسیژن روح‌بخش است
در شهر جرات نمی‌کنی از یکی آدرس بپرسی. ذهن همه درگیر خود شده و نداشته‌ها و نکرده‌ها. بخل و حسد همه را به موجودات غیر زمینی بدل کرده. انسان بخیل بیمار است. او نه تو و نه حتی خود را باور یا دوست ندارد.او مملو از سرکوب است. سرکوب او را به آتشفشانی متحرک بدل می‌کند. چرا رنج ناتوانی‌هایمان را به گردن دیگران یا شانس و تقدیر بی‌اندازیم. قبل از ما خیلی ها توانسته‌اند از صفر تا بالاترین درجه برسند. اگر یکی توانسته، ما هم می‌توانیم
همیشه برای آنچه که از صمیم دل‌ می‌خواهیم، اراده و توان بالایی وجود دارد. پس ما نسبت به خود بی‌ایمان هستیم

۱ نظر:

  1. آدم ها عادت کردند یکی بگه زندگی خوبه. بگویند خوب. یا بگوید بد است. ما باور می کنیماز این بدبخ تر نمی شه

    پاسخحذف

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...