۱۳۸۵ بهمن ۶, جمعه

down



آزاده می‌گه: چرا خنثی شدی؟
بذار پای اون‌همه که پر انرژی بودم. پس تو چه‌کاره‌ای؟ بیا درم بیار
جبرئیل هنوز بخشنامه‌اش رو ابلاغ نکرده که من باید همیشه در کنارهء حریم کبریایی باشم؟
راست می‌گی همیشه دادم. حالا که می‌فهمی ندارم، بهم انرژی بده. با گفتن خنثی ، به من کمکی نمی‌شه. مگه اینکه دولا بشی کمی پایین و دست دراز کنی تا باهم برگردیم بالا
با تائید حال بد ، حال خراب تر می‌شه. باید بالا بود تا توان بالا بردن
منم کم آوردم. دلم عشق می‌خواد. بی جوهر عشق منم آب می‌رم. مثل همه‌ء آدم‌های دیگه. شاید هم به قول اغیار کمی شور تر از باب روحیهء هنری؟ نمی‌شه عاشق نبود و عشق را ساخت. هنر نهایت عشق ما به ذات الهی و خالق ماست. که او هم خود عشقه.حالا چطور می‌شه بی جوهر نوشت، خواند؟ رقصید و ترسیم کرد چه به پرواز در بالا

۱ نظر:

  1. اهان!!!
    سلام زندگی.....
    میبینی ازاده چقد با وفاست؟؟؟؟
    اینم عشقه ها.......
    خنثی بودنت رو یاد اوری کردم چون میدونم توانایی کنار زدنش رو داری...
    همین که نوشته هات رو نفس میکشم و سایه یه قشنگت رو میبینم یه جور عشقه...
    تو که بهتر میدونیش چیه....
    بگیرش...من با همه یه وجود کوچیکم....با دستای ناتوانم اما با همه یه خوشگلی های دنیا ... ابی یه بدون ابر اسمون و نور خوشگل ماه و بوی قشنگ خاک که دوسش داری تقدیمت میکنم...
    بخند که خنده یه قشنگت تلخی سیب حوا رو عسل میکنه....

    پاسخحذف

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...