۱۳۸۵ دی ۱۷, یکشنبه

خودت را ببین

خواب‌مانده و دیر با ظاهری پریشان سرکار اومد. فضای اتاق‌ها برایش غیر قابل تحمل بود. فنجان چایش را برداشت و خودش را به بالکن رساند. چای را با غربتی در حال انفجار قورت داد. دنیا برایش تیره و تار شده بود و حتی از خودش بیزار شده
نقطهء سیاهی توجهش را جلب کرد و به‌آن سو رفت. دیدن حلزون بخت برگشته کافی بود تا تلافی همه شکایتش را برسرش خالی کند. حلزون را برداشت و با تمام توان آن را پرتاب کرد
یک‌ماه بعد. صدای ضربه‌ای بردر او را بلند کرد. در را باز کرد و حلزون بخت برگشته را پشت در دید
با ظاهری برآشفته به مرد گفت
چه کسی به‌تو اجازه داد سرنوشت منو پرت کنی هزار متر اون‌ور تر ؟
من تا حالا تو راه بودم تا برگردم خونه‌. مگه من جای تو رو تنگ کرده بودم که یک‌کاره دست دراز کردی و منو انداختی اونجا؟

۴ نظر:

  1. akhe man inja chikar mikonam pas?????

    پاسخحذف
  2. اونجایی که همین حالا هستی، یکی از بزرگترین انتخاب های تو بود. می تونستی تو هم با یک پرواز برگشته باشی
    از اینجا به بعد خودت تنها مسئول همه چیز هستی

    پاسخحذف
  3. شاید هم سرنوشت خودش بوده که پرت کرده دورتر ولی هر کاری کنه بازهم نمیشه سرنوشت رو از خود دور کرد

    پاسخحذف
  4. سلام خاله...خوبی؟؟؟؟

    پاسخحذف

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...