۱۳۹۰ دی ۱۰, شنبه

اسم عشق بد در رفت



نصف شبی از سر و صدای مشاجره‌ی ابرو فلک از خواب پریدم
گفتم بابام جان پنداری این اینگیلیسیای بی‌پدر و مادر بی‌ناموس حمله کردن
کلی طول کشید تا چشمام باز شد، در عالم مکاشفه کانون ادراک از جایی که بود سر خورد به بچگی
گفتم: 
ای جونم. برف
بالاخره بعد از قرنی شب ژانویه شد و برف می‌آد
اندکی که بیشتر گوش دادم، صدای قطرات باران را شنیدم که بر کانال کولر، رنگ گرفته بودند
متوجه شدم برف نیست. داره بارون می‌آد
خلاصه که تا خواب از سرم بپره به یکصد و بیست و چهار هزار روایت این سر و صدا تعبیر شد
تهش که بی‌خواب و سیگاری روشن شد
افتادم به یاد عاشقی
خب اونم همین‌طوری می‌شد دیگه
اولش فکر می‌کردیم، شق‌القمر شده
دومش یه نموره آب می‌رفتیم و می‌گفتیم، نه این احساسی پاکه
یه‌نموره که بیشتر می‌گذشت، تعبیر به دوستی خالص  و صادقانه
و اندکی بعد تر به سمت آشنایی و در آخر می‌خواستیم سر به تنش نباشه
حالام که اسم عشق بد در رفت

من و قمری‌های خونه

    یک عمر شب‌های بی‌خوابی، چشمم به پنجره اتاق بود و گوشم به بیرون از اتاق. با این‌که اهل ساعت بازی نیستم، ساعت سرخود شدم.     ساعت دو صبح ک...