۱۳۹۰ دی ۱, پنجشنبه

باید زندگی کرد


معمولا اقدامی نمی‌کنیم
قدمی برای نیک بود زندگی برنمی داریم
معولا یا منتظریم یا طلبکار
معمولا از دنیا چیزهای زیادی می‌خوایم که هست 
در همین نزدیکی
ولی باید برای برداشتنش از جا برخیزیم و دست دراز کنیم
و از جایی که باور دنیا بدرنگ و یا شاید بی‌رنگ شده
توی خونه‌ها پنهون می‌شیم تا چیزی حال‌مون رو نگیره
و از جایی که سازنده‌ام و سهم خودم را از زندگی به زور هم که شده
می ستانم
یلدای خوبی بود
من و پریا و بردیا
به همین سادگی 
خانم‌والده هم دعوت بود، گفت: اوه نه باید روسری سر کنم، حالش نیست
یعنی اگر مطابق برنامه‌های خانم‌والده زندگی می‌کردم، چه بسا من هم افسرده‌ای بودم
شاکی از جهان
شادی‌های زندگی کوچک است و چند دقیقه‌ای
پازلی که اگر بهم بچسبونیش، تابلویی می‌شه، رنگین کمونی به اسم زندگی
شکارچی همین قطعات کوچکم
تابلوی بزرگ و یک‌پارچه‌ای در کار نیست
  جهان زیباست و کامل
و این منم که زندگی می‌کنم
اجازه نمی‌دم زندگی من را ................

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...