خوابم نمیبره
که البته خبر تازهای نیست
اما یه حس نافرم درم هست که نمی ذاره بخوابم
خدا خودش خیر کنه
همینه دیگه
وقتی عاشقی به هیچی فکر نمیکنی
نه بدهی و نه طلب. نه اینکه اون چی میگه؟ این چی میخواد؟
با دنیا سر سازگاریم هست
مهربون میشم تا دلت بخواد
نوک پنجه و چنان سبک قدم برمی دارم
گویی روی ابرهام
نوشتنم میآد خروار خروار
کشدینم میآد، بوم تا بوم
ساختنم میگیره ، بد جور
نواختنم میگیره، ماهور
خلاصه که کلی برای خودم خدا میشم
ولی بی عشق چی بگم
زورم میاد تا سوپر محل برم برای خرید یک بسته سیگار
شب هم به وقت خواب میافتم به یاد ،
تحریم بانک مرکزی و چی چیه هستهای و سی و چند سال در به دری
اوه
سه هزار میلیلارد یادم نره
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر