۱۳۹۰ آذر ۱۹, شنبه

السلام و علیک آزادی





در این لحظه پر از حس خوب خونه بودم
از همین‌جا بوی جنگل رو می‌فهمیدم
با این‌که هنوز صد و خورده‌ای ازش دورم 
و لذت سفر از لحظه‌ی حرکت آغاز می‌شه
طی مسیر در طول جاده
دیدن کوه که بدجور مسخم می‌کنه و اگر صدای موسیقی ماشین نباشه، چه بسا سر جاده بپیچه و من نپیچم
این لذت کم از رسیدن به مقصد نیست
با این‌که مسیر اصلی‌ام از جاده‌ی چالوسه
ولی من هراز رو دوست دارم
گشاده است و پذیرا
هر چه هست را عیان می‌کنه
خست نداره ، دلهره نمی‌آره
و من چه‌قدر شادم که این‌ها را دارم
این جاده، کوه‌ها، هر سنگریزه‌اش مال منی‌ست که در این لحظه از این طبیعت لذت می‌برم و می‌فهمم آدم ثروتمندی هستم که کلی کوه و آسمان و جنگل دارم 
برای همینه که سفر آسمانی را دوست ندارم
حتا سفر با ترن
سفر یعنی رفتن با ماشین، اندک اندک
فهم همه‌ی مسیر و ارتباط با روح طبیعت و خورشید
ای خدا شکرت که اینقدر خوشبختم













این تصویر ورودی خیابان ماست. 
یعنی همین‌که چشمم به این‌جا می‌افته یک روی دیگرم جون می‌گیره . 
بلافاصله می‌گم، السلام و علیک یا خونه جان
حالا این‌که شرطی شدم یا نه؟ بماند
ولی عاشق  لحظه‌ای هستم که بعد از طی دویست و چهل کیلومتر جاده به این نقطه می‌رسم
انگار بال‌هام جوونه می‌زنه و پرواز از این نقطه آغاز می‌شه
خلاصه که حکم کسی را دارم که بعد از مدت‌ها حبس آزاد می‌شه و از سلول می‌آد بیرون
ولی نمی‌دونم اگر بنا باشه همیشه این‌جا زندگی کنم هم باز در این نقطه به همین احساس می‌رسم یانه؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...