۱۳۸۹ اسفند ۱۸, چهارشنبه

اخراجی‌های وامانده از جنگ




چارسال پارسالا یه روز شنیدم، معشوقه‌ی یک زده زن یکی رو کشته
همین 
تا این چند روز بر حسب اتفاق چشمم افتاد به بنگاه سخن‌پراکنی و 
سرکار دریده ، خانم شهلا جاهد
مرد، ورپریده، ناصر محمد خانی
گل بارون ندیده، لاله
شهلا که فقط دیدن‌ش کافیه بفهمی چی فکر می‌کنه
ته ته ته نگاهش تاریکی است
حتا در اوج عشقی که سعی داره نشون بده
معلومه از کدوم دسته زن‌هاست
شکارچیان حیله گر
کما این‌که خودش هم گفت شماره فرستاده برای بند تمبان شل و
اوهم نصف شبانه بهش زنگ زد
ببین قهرمان ملی!!!!!!!
شهلا زنی پر از ترفند و مکر و ریا ،  از همان قسم زن‌ که راه به راه زنگ می‌زنند خونه‌ی طرف که زن بدبخت رو شکنجه بدن
یک بیمار روانی، موجودی خودخواه که به هر قیمت و در هر جهت فقط به اهریمنی درونی می‌اندیشه
که نام‌ش را ساخته بود عشق
من، منه بی‌رحم من
نمی‌دونم این چه عشقیه که بابتش آدم احساس طلب‌کاری
مالکیت، خسران و ......... پیدا کنه، چنان که به قتل منتهی بشه؟
 بسیار وحشیانه است
چرا به نام عشق، زخم می‌زنیم؟
حالا آقای ناصر محمد خانی هم که بماند 
بهتره هیچی نگم
همین‌که در لیست سیاه دهه‌ی هفتادی‌ها 
اخراجی‌های وامانده از جنگ پیوست بسش است
واقعا که همین‌جوری عشق از ریخت افتاد
با یک وجب بال و پایین شکم و کام وافور


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

زمان دایره‌ای

     فکر کن زمان، خطی و مستقیم نباشه.  مثلن زمان دایره‌ای باشه و ما همیشه و تا ابد در یک زندگی تکرار شویم. غیر منطقی هم نیست.  بر اصل فیزیک،...