وقتی از خواب پریدم، دلیلی برای نارضایتی از روز و نحوهی بیداریم نداشتم
همچین که یه چرخی توی خونه زدم، تازه متوجه شدم
خودم بیدار نشده بودم
بیدارم کردن، از کوره در رفتم و یکراست سر از محلهی بد ابلیس درآوردم
و اینکه حتا حق خواب به قاعدهی دلخواه را ندارم
صدای سشواری که بهطور ممتد از اتاق پریا بهگوش میرسید، رفته بود زیر جلدم و .........
الی ... حکایت
به اعتراض سیستم خونه رو روشن کردم
در لیست همینطوری میگشتم و چند آهنگی هم نیمبند شنیدم
تا رسید به آلبوم فلامنکویی که تازگی گرفتم
شاید ترک دوم بود که متوجه شدم، همه چیز تغییر کرده
عود روشن و موهام رو مرتب کردم
حالا هم ژاکت پوشیدم برم باغبونی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر