۱۳۸۹ اسفند ۱۴, شنبه

روزی صد هزار سال


اگه بنا باشه یک‌بار دیگه به دنیا بیام، به خودم قول دادم زن نیام
یعنی دروغ چرا از لطافت و ظرافت و زنانگی راضی‌ام اما زنانگی، با مادری
آدم رو تبدیل می‌کنه به یک آدم خواجه و بی‌دست و پا
شاید هم به دنیا بیام و نازا باشم
شاید حتا دو جنسه‌ی متمایل به هیچ ور
ولی از بیخ عرب
حتا می‌تونه گزینه منگول باشه یا عقب افتاده‌ی ذهنی
فقط به هیج طریق دیگه حوصله مادر یا پدر شدن ندارم
از پدری بیزار تر از مادری‌ا‌م ولی باز خدا را چه دیدی
نوبت  به ما که رسید 
مثل این رفیق‌مون پدر، مادر شدم
خدایا ما خودمون نرفته تا ته همه‌بازی ها رو سوخته قبول داریم
اون دنیا اگه هم‌دیگه رو دیدیم 
هرچی گناه خواستی،
پای، من 
تا دلت خواست تنبیه‌م کن
از صبح تا شب




من و قمری‌های خونه

    یک عمر شب‌های بی‌خوابی، چشمم به پنجره اتاق بود و گوشم به بیرون از اتاق. با این‌که اهل ساعت بازی نیستم، ساعت سرخود شدم.     ساعت دو صبح ک...