۱۳۹۱ شهریور ۴, شنبه

منه غیر ارگانیک



تا قبل از این‌که قلک‌های فلزی بانک ملی مد بشه
ما بودیم و قلک‌های گلی و بی‌قواره
تا الان هم همین مونده یادم از قلک
دو روزه هی می‌رم جلوی آینه ، قد و بالام را برانداز می‌کنم



ببینم شباهتی بین من و قلک هست؟
نیست

 بیشتر شبیه سایه‌های غیرارگانیکم که درازند و باریک
چیزی شبیه به عصا
 عملکرد زندگی‌ام هم بیش از اون‌ها نیست
هستم ولی کسی نمی‌بینه تا وقتی که یکی آب جوشی بر زمین بریزه و فریادم درآد
 ولی بچه‌ها و اطرافینم منو شبیه به بانک مرکزی موجود می‌بینند. اسکناس‌های بی پشتوانه
وقتی تقش در بیاد من می‌مونم و کاسه‌ی گدایی
بچه‌ و بابای بچه به شکل صندوق بین‌الملی پولم می‌بینند
فقط از صبح تا شب، بده بده بده
وسطاش هم بلده چهار تا سینه بکوبه و نفرینم کنه

اینم شد زندگی؟
می‌شه لطف کنی و دست اراده‌ات رو از اون بالا به سمت من دراز کنی و
بگی: دیگه نباش؟


لحظه‌ی قصد

    مهم نیست کجا باشی   کافی‌ست که حقیقتن و به ذات حضور داشته باشی، قصد و اراده‌ کنی. کار تمام است. به قول بی‌بی :خواستن توانستن است.    پری...