۱۳۹۱ مرداد ۲۵, چهارشنبه

هاگیر واگیر


در دوره‌ی دبیرستان که دیگه با گیس بافته نمی‌رفتم هم
باز عشق‌های پشت پنجره‌ای پسر خوشگلای اطراف و محل 
یعنی همیشه مثل آدم فضایی‌ها
ارتباط از راه دور
در مرز بیست سالگی، باز هم ملاکم خوشگلی و سر و زبون
آقای شوهر بود که بتونه به قاعده گولم بماله


بعد از متارکه ملاک‌ها تغییر و به سمت کیهانی و الهی می‌رفت
و در کوتاه‌ترین زمان، کار به نیمه‌ی گم‌شده ، تانترا یوگا یا ازدواج جادویی
حتا به پارتیکلی هم‌سان که یه‌جایی منتظر من نشسته بود هم رسید
مدتی هم هر کی رسید  براش منبر گذاشتم که:
  وقت اضافه ندارم که الکی تلف کنم و منتظر نیمه‌ی دیگرم هستم 

طرف هم به قید دو فریت می‌گفت:
اه ه ه ه ه ...
چه جالب!
چون من هم دنبال همون می‌گردم
نشون به این نشونه
تو نیمه‌ی منی




که البته برخی قدی نیمه بودند
و برخی تشابه‌هات اجتماعی
یا نیمه‌های چنان که افتد و دانی
سی همین از خیر هر چی نیمه پیمه هم گذشتیم و داریم نون و ماست خودمون رو می‌خوریم که
دوباره افتادم به این فکر که:
حالا من که نمی‌خوام دیگه منتظر هیچ نیمه‌ای باشم
ولی حالا مثلا ، 

اگر تو این هاگیر واگیر پیداش شد چی؟
امشب از این فکر خوابم نمی‌بره که
اگه یکی باشه که پابه‌پای آدم رفاقت کنه
و بشه تا پوست باهاش حال زندگی رو برد چی؟
ایییییییییییییییییییییییییی

لحظه‌ی قصد

    مهم نیست کجا باشی   کافی‌ست که حقیقتن و به ذات حضور داشته باشی، قصد و اراده‌ کنی. کار تمام است. به قول بی‌بی :خواستن توانستن است.    پری...