هیچ چیز مثل آزادی شیرین نیست
نه اون آزادی که تو میدانی
آزادی از همهی جهان
هنوز گاردها سست و نمی تونم در جمع شرکت کنم
هنوز میتونم پریشون بشم و چهقدر دل تنگم برای بازگشت
به روزهایی که لازم نباشه نگران کسی یا چیزی باشی
جهان بر محور حضور تو بگرده و
فکر کسی جز لحظهی اکنون نداشته باشی
درست احوالی که وقت حضور در چلک دارم
خودم و خودم
هر چه هست اینجاست و اینجا
برای آزادی و بینیازی به غیر خودم
برای نوک پنجه گام برداشتن
برای روزی صدهزار بار سجده به طبیعت کردن
برای تماشای حلزونی که ساعتها فقط یک متر میره
برای سوسکهای جنگلی که پروانه میشن
برای جابهجاییهای ناگهانی پیوندگاه، از سر نبود عادات
دل تنگم برای لحظات شیرینی عدم وابستگی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر