اوضاع خرابتر از چیزیست که فکر میکردم
در فاصلهی پست قبلی تا الان
کلی باغبونی کردم، نظافت کردم و خسته شدم
تازه یه دو سه تا هم فریاد زدم
اما هنوز آتشفشانم
هنوز من دارم
منه بیچارهی حیوونی
که حرصش میگیره
خشمگینانه فریاد میزنه
اصول هستی را به زیر سوال میبره
از وضعیت موجود شاکیه
بلند بلند با خودش فکر میکنه
و پاک شدم بازار مسگرها
اینها جمیع علائم بد است
سنگینی حضورش را بر شانههام حس میکنم و اینکه چهحد ناتوانم
از دیشب خودم را کشتم دست از سرم برداره، اما چسبیده به تنم و ولم نمیکنه
این ذهن بدکار نابهکار
با مته افتاده به جونم
من هنوز من دارم و این خیلی بد است
منی از وحدت وجود جدا افتاده
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر