
دیگه انواع، بازی و درآوردن ادای بچه پرروها تمام
هر مدل جنگولک بازی، ژانگولر بازی، عروسک بازی..... تا زو
راه انداختم که فکر نکنم توی خونهام چه خبره؟
بله تنها همدمم هم داره میره
نمیخوام مثل ایام بچگی روی تخته بنویسم ، ... روز مانده به رفتن
و منکه نمیدونم چهطور باید با این رفتن کنار بیام
آره مامان خوب و روشنفکر بازی را بلدم
به ظاهر هم همینم
ولی تهش منم، همیشه تنها
و حالم خیلی بد است
این هم ته مادر خوب بودن
ته مادر فداکار بودن
آخرین باری که رنگ عشق را دیدم و عطرش به مشامم خورد
نمیدونم کی بود
شیش پنج سال پیش بود که پریا زد به خل بازی و انقدر کرد
تا ما توبه کردیم و شدیم مجسمهی حزن کنج خونه
حالا پریا میره و من میمونم بدون کوچکترین ذرهای امید به عشقی دوباره
نمیدونم شاید هنوز هم عاشق اونی باشم که اون سالها زوری فرستادنش بره؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر