همینکه تیوی روشن شد، تبریک شب یلدا و .... داستان
خب اگر انقدر برام مهم بود، باید میدونستم
و از جایی که برای آدم تنها تفاوتی نداره، کی یلداست و کی چهارشنبه سوری
اهمیت موضوع به بیش از این نمیکشید
اما
برق سه فاز از ذهنم جست و حالش بهم ریخت و هول کرد که:
اخ. دیشب یلدا بود؟
نه نبود
تو رو سننه؟
اما بهش کاملن هم مربوط میشه
اصولن کل پروتکلهای اجتماعی رو از حفظ و مال خودش میدونه
از همهاش تغذیه میکنه و باهاش کار داره
نه سی اینکه خوشحال باشه
سی این که سوژه میآد دستش برای رفتن بالای منبر که:
ای داد بیداد
دیدی یک عمر پای بچه نشستی که اییطور تنها بمونی؟
اصلن میفهمی ایام چهطور در گذرند و تو تنهایی؟
امشب همه خانوادهاند و دور هم جمع
کی به فکر توست که خرت به چنده؟
دیدی یک عمر فقط باختی و رفتی؟
اما اصلن به خاطرتش نیست که ای داد شب یلداست و چنی آدم امشب رو در سرما هستند
چنی آدم سالهاست آوارهاند
چنی آدم ماههاست در مرزهای اروپایی منتظر یه پناه امن
چجنی آدم نمیدونند صبح رو میبینند؟
چنی آدم اصلن شبها شام ندارند که بخورند
و چه کسان بسیاری که ، حتا فرزندی ندارند که بکشن پای میز محاکمه
چنی آدم اصلن معلول و خانه نشینند
چنی آدم در سرای سالمندان مقیم اند
و هزاران چنی دیگه که در محاسبات ذهن نمیگنجه
فقط دنبال دستمال یزدیست برای گریه و ماتم
شب یلدا به هممحلیهای دور و نزدیک مبارک
هر روز عید است و دلیلی برای سرور
زندگی کردن در زمین به تنهایی موهبتیست تمام و عیار
زمینی با چهار فصل
صبح و شب
خیرات و نعمات
عشق و زیبایی
بلند و کوتاه هم نداره
این زندگی سهم همانیست که از آن خوشه برمیداره