۱۳۹۴ آذر ۱۵, یکشنبه

از خریت تا سکوت





از یه‌وقتی شروع کردم به تمرین نمی‌دونم
یعنی این که اصولن آدم دو پایی  می‌گه نمی‌دونم که از بچگی 
فکر می‌کرده همه چیز رو خودش می‌دونه
چه بسا در قنداق؟

همین‌که فکر کردم میتونم تنهایی از این‌ور جوب برم 
اون دست، از چراغ قرمز رد بشم و .... و اینا
جو زدم، نه‌که می‌دونم
همین‌طور می‌دونستم و با سر رفتم تو باقلی
و
خیال داشتم از والدین‌م هم بهتر می‌دونم


یادش به‌خیر آذر یا دی 75 برف می‌بارید چی، هوای تهرون خراب بود و باید می‌رفتم جاده
زنجیر چرخ هم نداشتم
یه چیزی به‌نام زنجیر چرخ امریکایی یکی بهم انداخت
برای پراید، به‌نظرم زنجیر چرخ تانک بود
بعد هم راهی جاده شدم
اون پیچ امام‌زاده هاشم تا پلور، برف بود، ببین و نگو
و من‌که اصلن دلیلی به اندیشه نداشتم
وقتی می‌خواستم یا قرار داشتم که برم، می‌رفتم 
حتا اگر ده ساعت توی جاده‌ی برفی گیر می‌کردم
گاهی هم یکی از ماشین‌هایی که از روبرو می‌آمد  با هیجان از نوع خبیث پسران حضرت پدر، آدم
سرش رو می‌آورد بیرون و به تمجید
 یه چیزی می‌اندخت
خب این ها که افتخار و بزرگی نبود
عین خریت بود
خودم به چشم اقتدار و شهامت و ... انواع القاب دهن پر کن نگاش می‌کردم
حالا می‌گم خریت و .... چی بگم؟
جوانی؟
حالا رو چی‌بگم که تازه هم فهمیدم که نمی‌دونم؟
آخی 
چه آرامش سبک و خنک و راحتی
به قول شیخ‌اجل نیچه : نه ، مقدس 
به‌قول خودم: نمی‌دونم ، رهایی بخش
 چنی انرژی‌های حیاتی تا هنوز حروم این
 لجبازی و می‌دونم و می‌خوام و باید و ............کردم

اما
سر جمع
کل این تصویر رو دوست دارم
از خریت تا سکوت و سکون 


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...