خدا وکیلی عجب پاییزی شد امسال
دمش گرم
به سهم خودم خیلی حال میکنم
تازه منه سرمایی، اما آسمون ابری و بارانی
گاه برفی و دوباره بارانی
صدای بارون روی کانال کولر
احساس سرمای پشت شیشهها و بیرون خیس
و حس اینکه تو سقفی امن بر سر داری
خونهای گرم
دنج
یهگوشهاش داری از تماشای همهاش لذت میبری
الهی شکر
واقعن چه توقعی از این دنیایی داشته باشم که خودش سر جاشه؟
قشنگترین زسمتونی که در کل زندگی ثبت است تا هنوز
زمستان سال دوم راهنماییست
میدانهای از پی هم در نارمک
برف، هی را به راه
و کیف رفتن مدرسه و برگشتن
کلاس خیس و کثیف
بوی پوست نارنگی و پرتقال، روی بخاری ارج
خدا وکیلی اصلن یادم نیست سردم بوده باشه
همهاش کیف مدرسه و بازی بود
نه درس و حساب
یاد لباسهای یخزده، روی بند
چه کیفی داشت با آستینها شمشیر بازی میکردیم
برفهای تا زیر زانو
یادتان نیکو
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر