۱۳۹۴ آذر ۱۲, پنجشنبه

ای غفور واجب الوجود






همیشه یک لنگه شک بودم
بودم و نبودم
که آیا این روند رویاسازی کارلوس تنها بر اساس قصد سالکان کهن بنا شده؟
یا این توان آدمی‌ست برای پیوستن به ....؟ 
آیا می‌شه از این قصد در مسیر دیگری هم استفاده جست؟
گو این که مسیرها در نهایت به یک‌جا ختم می‌شه و هستی هدفی جز آفرینش و تجربه‌ی خالق از روح خود  ندارد
روحی که پیوسته سرگرم خلقت است و آفرینش
زیرا جز خلفت کار دیگری نتواند
همان‌گونه که یک نقاش جز نقاشی یک آهنگساز جز ساخت هارمونی و ... و الی آخر کاری، شوقی، توانی ... ندارند
و بی‌خلقت نتوانند زیست کردن
 این قصدهای انسانی که صدها هزاران سال پایه ریزی شده برای پیوست به روح هستی
هر یک جایی در هستی خانه گزیده و مقصد و نقشه ای ایجاد کرده‌اند

به هر حال این چند روز گذشته که شاید تازیانه به دست دارم و هر گاه نیمه‌شب از خواب پریدم و 
اتومات و بر اساس قصدی که در بیداری بنا کردم
ناخودآگاه با روح‌م حرف زدم و به ستایش‌ش مشغول و دوباره به خواب رفتن و .....
ذهن یا شاید سیستم انسانی‌ و ... نمی دونم دقیقن کجای وجود آدمی برنامه ریزی می‌شه بر مسیری جدید
عاقبت دیشب اتفاق افتاد

نیمه‌های شب که باد داشت نایلون‌های گل‌ها را ز جا می‌کند
از خواب جستم در حالی‌که هنوز صدای زنی در گوشم بود که همیشه در خواب با من حرف می‌زنه
و داشت چیزی را می‌گفت که در یادم نصفه ماند یا شاید فقط همین چند حرف بود؟
و من به تکرار شدم که
                                                  ای غفور واجب الوجود
داشت این را برایم شاید از روی متنی می خواند ؟ 
یا شاید داشت برایم چیزی تشریح می‌کرد؟
یا چی نمی‌دونم ، اما با تمام خواب آلودگی ان‌قدر تکرار کردم تا با بیداری صبح هم در یادم بمونه
و نشه داستان پیغام بی‌بی

از همین رو تا صبح چشم باز کردم و پس از نماز جست زدم در
محله‌ی گوگل به جستجوی این دو حرف یا صفت یا .... یا .... یا
و در اولین صفحه‌ای که گشوده شد و به کافه تلخ منتقل ساختم
به توصیفات زیبایی برخوردم که همیشه ورد زبان گلی‌ست

بابا شما که ما رو آوردی تا با ما عشق رو بفهمی ....

و سایر احتمالات گلی بر این غفور واجب الوجود و ..... داستان
همه به یک سو
حتا این‌که تا کنون به مفهوم واجب الوجود نیاندیشیده بودم و حتا جایی نخوانده ولی حتمن شنیده بودم
هم بماند
اما قصد رویا بینی در جهانی خارج از جهان ناوال کار کرد
ناوال می‌گفت: جهان رویا بینان را قصد سالکان کهن برپا داشته
و این تضاد همیشگی من که
پس چرا من در رویا بیش از هر چه  به تماشای زمان مشغول‌م؟
و
اما حالا این تجربه
برایم خیلی خوبه
زیرا تائیدی‌ست بر این‌که
تنها باور ماست که کار می کنه و جواب می‌ده
حالا بعد از چندی که بر قصد رویا کار می‌کردم اما نه در مسیر ناوال
که در مسیر فعلی‌م
به‌دور از مکاتب و استادان و ...... اینا
می‌بینم هنوز کار می کنه
مهم نیست تو به چه قصدی پیوند می‌زنی
موضوع قصدی کهن است که هزاره‌ها از باور این مردمان آب نوشیده

و چه قصدی بهتر از خود خالق؟

حالا باید هم بر موضوع بهشت در قرآن کار کنم و هم
بر غفور واجب‌الوجود
و این‌که اصلن چرا داشتم این‌ها را می‌شنیدم؟
و آیا این صدای زنانه که همیشه در رویاهایم شنیده می‌شه
صدای ناخودآگاه منه
یا چی؟
دیگه از قصد ناوال هم جستیم و هم‌چنان صدای در خواب موجود است
چه‌طور از این جهان برم در حالی‌که هنوز هیچی نمی‌دونم و چه ساده که گمان داشتم
کاری نمونده که نکرده باشم؛‌بی‌بی سی چی تاکید کرد به وقت رفتن؟
 بریم کاری در این‌جا ندارم

در حالی‌که هنوز هیچی نمی‌دونم
نیامده بودم صرفن که نفس از سرم بر دارم
آمده‌ام برای جذب آگاهی و رشدی در جهت خالق 
برای پیوست به او در هنگامه‌ی بازگشت
شاید ستاره‌ای شدن در برابر کهکشان بی‌پایان خداوندگاری
در برابر اقیانوس عظیم هستی
اما بودن و ادامه دادن
نه سوختن و باطل شدن


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...