طرف قاچاقی سوار واگن قطار شد
هنگامی که قطار به حرکت آمد، فندکی زد و چشمم افتاد به برچسب روی دیوار
سردخانه
از بخت بد و کوتاه سوار واگن سردخانه شد
همین کافی بود تا آلت قتاله به دست ذهن بیفته
در مقصد وقتی در واگن باز شد
جسد منجمد مسافر قاچاق را از سردخانهی خاموش بیرون کشیدند
سردخانه فقط در برچسب سرد بود
در واقع سیستم خاموش و برودتی در کار نبود
اما با تصور سردخانه بهسوی مرگ شتافت
مرگی منجمد
سی همین هم اگر امسال یکی منجمد من رو از این خونه بیرون بکشه
هیچ تعجبی نخواهد داشت
یعنی از وقتی یادم هست ، یکی از دلایل دوست نداشتن سالهای اخیر چلک
همین بس که برف و زمستان بچگی نداشت
به خیر و خوشی برف میآد دیگه، همچین کمر درختها را میشکنه
و تو فکر کن که با این سرما پا بذارم چلک
پس سی چی اون همه دلت برف و سرمای حیاط میخواست
دلت کرسی و آش رشتهی داغ هنگام تماشای برفها میخواست؟
و از همه بدتر
از وقتی شنیدم هوای امسال سرد تر از سالهای دیگه است
خود به خودی به سمت انجماد حرکت آغاز کردم
یعنی سرد همچین که دهتا بغل امن و گرم هم نتونه از سردی درم بیاره
وای به عصر بی بغلی
امسال دیگه حتمنی مردم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر