اشتباه کردم و ببخشید و عذرخواهی و .... اینا مال همین آدمهاست
مال من
اشتباه کردم
وقتی افتادم دنبال نجات از انواع ماسک و اینا به قدری سرگرم ماجرای دلسوزی منه بیچارهام شدم
که از زمستون رسیدم به بهار و پنجرههای باز و ..... سلامت و داستان
و باور کردم و پذیرفتم که نه تنها مشکلی با سینوزیتم ندارم فقط با ذهن مرض پرست درگیرم
بعد هم افتادیم به جنگ با انواع امراض ذهنی
اما
از جایی که چند هفتهی اخیر بیشتر در بستر بودم و سرماخورده و ماجرا
رفتم دوباره به کار از کار افتادگی ذهنی که بابا دیگه جون ساعتها در کارگاه بودن رو نداری
دیروز از صبح خوب بودم و توپ داغونم نمیکرد
حسابی هم در کارگاه حالش رو بردم تا اذان ظهر
وقتی بر سجاده خم شدم و سرم مثل کوه سنگین بود
وقتی که سر درد بهم حمله ور شد
وقتی به انواع مسکن تا دود کردن عنبر نسارا پیش رفتم
لنگ رو انداختم که عامو
وقتی پنجرهی قدی کارگاه رو باز میذاری، دلیلی نداری برای سر درد و مکافات
ماجرا جاییست که هوا سرد میشه و پنجرههای خونه همه بسته
اظهر و من الشمس که سر درد میگیری
و اینکه چهطور خودم رو از دست پروتکلی نجات بدم که از بچگی پذیرفتم و قانون شده؟
از امروز باید روی لغو پروتکلی کار کنم که ذهنم بیش از من ازش نون میبره
اگر با ذهن میشه از پس همهاش برآمد
سینوزیت از کوچکترین کارهاییست که باید بتونم از زندگیم حذفش کنم
چرا که هیچ نقصی در بدن قدرتمند تر از اقتدار روح الهی نیست
ما هم بشریم و ماجرا
ولی بنا نیست در خطاهای جسمی، ژنی و ذهنی گیر بمونیم
آمدیم به قصد آزادی و خدای گونه زیستن
آمدیم تا تهش حالش رو ببریم نه به
بیماری و سختی و ....... وا دادن، پذیرفتن و لنگ رو انداختن
میخوام توجهم رو خرج سلامتی کنم
نه درد و منه بدبخت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر