همینه دیگه. همین
انسان بیخدا نه سلام بلده نه عشق و محبت میفهمه
میگی نه؟ یکیش من. از وقتی در دکان مبارک زدیم تعطیل است و بساط نبوت برچیدیم بهکل طبیعت و ذات الهیمون بهوت افسرده
میدونی چند وقته نگفتم:
سلام
سلامی با طعم خنک و سبز طالبی
سلام به دوستای عزیز اونور آبی که وقت صبحشون با شب ما یک میشه
همونا که جمعههاشون یکشنبه میشه
و حتی یکشنبههای اونور آب هم تلخ
سلام به دوستان عزیز مقیم مرکز و خارج مرکز
مقیم ولایت تفرش و تفرشی خارج از ولایت
سلام به هر چی عطر شمعدانی نم خورده
سلام به کاسة چینی گلسرخی ترک خورده
سلام به رادیوی زمان جنگ جهانی، پدر
سلام به صندوقچههای چرمی، داغ خوردة خان جون
سلام به عشقهای جوانی، چنانکه افتد و دانی
سلام به همه سلامهایی که تا پشت لب آمد و همانجا پژمرد
سلام به همه دخترای اراذل دبیرستان مرجان خیابان کاخ
سلام به پسرای مدرسة دکتر هشترودی و زنگ تعطیلی خونه
سلام به دیکتههای قایم شده پشت جلد دفتر
سلام به نمرههای مفقود شدة بی اثر
سلامهایی که خاطرة هر کدومش هزار هزار برابر شیرین شدة
سلام به همه مریضیهای مصلحتی و فرار از مدرسه
سلام به عشقهای سر راه مدرسه
سلام به دامنهای بلند مدرسه که از صبح تا وقت برگشت یک وجب آب میرفت
سلام به ماتیکهای هول هولی توی کوچه
سلام به پیچوندن خانوم والده به اسم مدرسه
سلام به هر چی جمعه که درش یاد پدر هست
سلام به همه جمعههای تا نخورده و پاک کودکی
سلام به عشق
سلام به عشق
باز هم سلام به عشق
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر