ما مجموعی از نخواستهها و نکردههایی هستیم که به عرف نجابت یا خوبی نام گرفته
از بیشترش باخبریم. اما نمیدونم چه اصراری به حال خراب و استمراش داریم. اگه قرار باشه به هر مناسبت از راه رفتن سوسک روی دیوار تا بد خوندن ضبط خونةهمسایه ما دلیلی بای حال خرابی بسازیم
هیچی از عمر آمده و رفته نمیفهمیم
هندیها عمر را با معیار نفس شماره میکنند. راه کار یافتن که چطور عمیق و از شکم نفس بکشن که بیشتر زنده بمونن
همون هندیهای کثیف و گرسنه
خوش و شاد و عاشق رنگ
با خودشون که قهر نیستن
چه ریتمهایی وای پناه برخدا
ریتم
صوت
زندگی
مرگ را با سپیدی بدرقه میکنند
چه اصراری به اینهمه بدی؟ بد موندن و چارپنگول چنگولی به این حال خراب چسبیدن
طعم عشق هنوز یادت هست
گرمی عاطفه مهر، تو را در یاد هست
بیا و بخواهیم که در هر سن و نقطه که هستیم، زندگی کنیم
پس این همه داعیه انسان خدایی و چمیدونم پاش برسه همه یه پا فیلسوف پیغمبر از کار در میآیم که فقط منتظر متجلی شدن به سبک باب شیرازی نشستیم که بگیم
باب، منم
رشته رشته حرفهای مسلسل
تمیز و مکرر
در پی هم آویخته
ریخته
به گردن
منم
همه باطل و پوچ
نکردن هنر نیست
بیا بکنیم
بیتربیت
زندگی بکنیم
قشنگ، مهربون، عاشق
زندگی بکنیم
از بیشترش باخبریم. اما نمیدونم چه اصراری به حال خراب و استمراش داریم. اگه قرار باشه به هر مناسبت از راه رفتن سوسک روی دیوار تا بد خوندن ضبط خونةهمسایه ما دلیلی بای حال خرابی بسازیم
هیچی از عمر آمده و رفته نمیفهمیم
هندیها عمر را با معیار نفس شماره میکنند. راه کار یافتن که چطور عمیق و از شکم نفس بکشن که بیشتر زنده بمونن
همون هندیهای کثیف و گرسنه
خوش و شاد و عاشق رنگ
با خودشون که قهر نیستن
چه ریتمهایی وای پناه برخدا
ریتم
صوت
زندگی
مرگ را با سپیدی بدرقه میکنند
چه اصراری به اینهمه بدی؟ بد موندن و چارپنگول چنگولی به این حال خراب چسبیدن
طعم عشق هنوز یادت هست
گرمی عاطفه مهر، تو را در یاد هست
بیا و بخواهیم که در هر سن و نقطه که هستیم، زندگی کنیم
پس این همه داعیه انسان خدایی و چمیدونم پاش برسه همه یه پا فیلسوف پیغمبر از کار در میآیم که فقط منتظر متجلی شدن به سبک باب شیرازی نشستیم که بگیم
باب، منم
رشته رشته حرفهای مسلسل
تمیز و مکرر
در پی هم آویخته
ریخته
به گردن
منم
همه باطل و پوچ
نکردن هنر نیست
بیا بکنیم
بیتربیت
زندگی بکنیم
قشنگ، مهربون، عاشق
زندگی بکنیم
چرا فکر میکنی باید با خدا کاری داشته باشی؟
پاسخحذفیه روز یه بازرس ادارة ازما بهترون از من پرسید« الهیات خوندی؟ حوزه بودی؟ چی؟ که فکر میکنی حق داری از خدا حرف بزنی؟ برق از سرم پرید. چون تا اونموقع فکر میکردم از برکت « نفخة فیه من الروحی» ما هم خداییم
گفتم« هیچکدوم. یهبار مردم. اونجا باخدایی رودر رو شدم که پیش از این کسی بهم نگفته بود
حالا میخوام این قشنگ را با همه تقسیم کنم
گفت:« عامو، خدا یه تعریف بیشتر نداره برای سنین مختلف. من چهل ساله مدرسم با همین همیشه به نتیجه رسیدم. به بچه کوچیک میگم، این آب توی لیوان را ببین. چقدر تمیز، خنک و گواراست؟ این یعنی خدا مهربون و رحیمه
به دانشجوم هم میگم : این انار را ببین چطور لفاف در لفافه است؟
این یعنی خدا حکیمه
گفتم: شرمنده
من اگر به بچهام اینو بگم، میگه، غلط کردی ادیسون همه اینکار ها رو کرده
من میفهمم حال اون دانشجوهایی رو که مثل الان من کارشون پیش شما گیره. منم سر تکون میدم
میگم، همینطوره. خدا حکیمه
اما
بالا پایین زیر زبر هر جا هست
به من و تو مربوط نیست
تا وقتی هنوز شناخت نسبت به خوئمون پیدا نکردیم
ما هنوز دستخوش ابداعات ذهنی زندگی میکنیم
در حالی
که برای خدایی آمدیم
فقط یک لحظه است
یک باور
یک پذیرش
مسیر عوض میشه
ما فقط درد میکشیم. سر به هر سو فریاد میزنیم
هیچ کدوم لازم نیست
تو اومدی خودت بودن را تجربه کنی. هرچه که هست
نفخ روح الهی تو به این اراده آمده
بیرون زتو نیست هرچه در عالم هست. در خود بنگر هرآنچه خواهی در توست..شمس
خدا هرجا که باشه
باشه یا نباشه
تو هستی
اما فقط، در اینک و اکنون
این برای بخش اول
( اما مادرم باور نمی کند و می خندد . او دیگر تاب دگرگونیهای آنی مرا در واپسین شطحیات دهه سوم توهم بودنم ندارد ! چقدر آزارش داده ام من ... )
پاسخحذفاصلا مهم نیست این بهای لذت مادریست
مادر من تا چشمش بهم میافته، اشک در چشمش حلقه میزنه
آخه تصورش بر اینه از وقتی به زندگی برگشتم. دور از جون همه و بهقول افوال بنگی، چت وضع شدم
اینم مهم نیست
من ممنونشم
انقدر همیشه سعی کردم منو ببینه و باورم کنه بلکه به آرامش برسه
او ندید، سرش پایین بود
من رفتم
دم همه مادرا گرم
همین
و درست است که تو سلاممان نکردی ولی بیا تو که ما با مرام تر از آنیم که منتظر تلنگر نوک پرهای خسته ات روی جداره های یخ بسته شیشه اتاقمان بمانیم ! باور کن آن روزها پندارم این بود که اصلا این سوراخهای روی دیوار اتاق ها برای دعوت پرندگان بویژه گنجشک ساخته شده و برای آرامش روح سهراب اگر کرکس ها هم نیاز به دست باب داشتند اشکالی نداشت ولی کلاغ ممنوع بود ! چون چشم طمع به صابون دارد و ما هم که صابون مایع داشتیم می ترسیدیم کاتولیگ های داغ تر از آش ( ماش یا پاپ ) متهم به ارتدادمان کنند و الباقی ماجرا و فشارهای احتمالی وارده به نواحی ممنوعه !
پاسخحذفالقصه ، به جرم حماقت و عدم بلوغ فکری به طبیب نادان دانشگاه سپردنمان .
خیلی شیرین مینویسی
خیلی
زیاد
کاش کلاغهاو سیاهیها را از الفاظت برچینی
همه قشنگ خواهیم شد
خدا را هم از معادلهات بردار
نفس خواهی کشید
با او در نقطهای دیگر پس از نفسی عمیق ملاقات خواهی کرد
ببخشید . منظورم این نبود که ناز دارم و ...
پاسخحذفاز شنیدن فحش به اندازه ای لذت می برم که از شنیدن تعریف تهوع .
لابد ستایش از نکوهش تنفر برانگیزتر است .
من آدرس وبلاگمو به هیچ کدام از دوستانم
نداده ام .
منم دوست نیستم. من همان قدر با تو نسبت دارم که
با آینه
همین
لینکت در وبلاگ بردیا بود
من خیلی دوستش دارم. واز مرگ مادرش ............. متداول. اما او رفت
بردیا هست
برای الان تا هر موقع که باشه
بهش اجازه نمیدم دائم تو مود ننه من غریبم باشه
از خودش میتونی بپرسی
بلاگشم تحریم کردم تا وقتی غمخانه را برچینه
من با بردیا نسبت کیهانی دارم
هنوزم نمیدونم کیهستی
من در تو سایههای تردیدی دیدم، که خوب جنسش را میشناسم. هنوز گاه گریبانم را میگیرد
اما، وا نمیدم
اجازه نداره سایه
تصویرم بشه
دیدید که عاری از نظر است .
اصلا نمی دونم اصالت نوشتن فراموش کردن است یا یادآوری کردن .
ضمنا من نادم و پشیمان و این و آن و ... افسرده و نازنازی و ... نیستم .
دنبال تجربه های نکرده ام و همیشه از زمین به خاطر تمام گناهان ناآزموده ام شرمسار و سرافکنده ام .
تجربه؟
بکن
بیادب نشیها
من غلط زیاد حرف میزنم
بعد مثل فسلخ برای هر یک کلمه مختصر باید شش خط توضیح بدم
تجربه کن
نه در فکر
نه در تصور
تجسم خوبه
خدایگونه
همانطور که او تجسم میکنه
و هستی موجود میشه
اما تجسم
نه توهم
کجائی ، ای ، بشنو ، من از آن گونه با خویش به مهرم که بسمل شدن را به جان می پذیرم
گاه مصلحت این است برای ناشناسان
پاسخحذفناشناس زیستن
فکر کردم شاید اینطور بهتر باشد
با وجود کج خیالان
اسیر اوهام
که ردی از برف گذشته بهجای نمانده باشد
است .
و درست است که تو سلاممان نکردی ولی بیا تو که ما با مرام تر از آنیم که منتظر تلنگر نوک پرهای خستهات روی جداره های یخ بسته شیشه اتاقمان بمانیم ! باور کن آن روزها پندارم این بود که اصلا این سوراخهای روی دیوار اتاق ها برای دعوت پرندگان بویژه گنجشک ساخته شده