۱۳۸۷ دی ۱۷, سه‌شنبه

سید خندان


یکی از معماهایی که باب عصر کودکی ما بود، این بود
عمامه به سر
شال به کمر هه هه
جوابش مساوی بود با بیا پایین
حتما نام منطقه سید خندان را در تهران شنیده اید ، علت نامگذارى این محل این است که در گذشته بین شمیران و تهران چند فرسخ فاصله بود، در مسیر در وسط راه بین شمیران و تهران، سیدى بود که شال سبز بر کمر مى بست و در محلى که آب و درخت وجود داشت، به اصطلاح امروزی قهوه خانه میان راه بود، با روى گشاده و چهره اى خندان، به الاغ سوارانى که مى آمدند و تشنه بودند آب مى داد، گاهى یک شاهى یا سنار به او مى دادند، آن سید همیشه بشاش و خندان از مسافران استقبال مى کرد و به آنها آب مى داد و با لبخند این شعر را مى خواند:

کى میگیه بادمجون باد داره سید جان
خوردنش هم بیداد داره سید جان


از این رو این محل به طور خود جوش و طبیعى به سید خندان معروف شد، اکنون سالها است که آن سید و آن مسافران مرده اند ولى آن محل به همین نام خوانده مى شود. تا یادآورى اخلاص و خوش ‍ برخوردى و سقایى آن سید صاف دل باشد.

(باز نویسی با استفاده از مطلبی از اقای اقا جان پور به نقل از کتاب سرگذشتهاى عبرت انگیز اثر: محمد محمدى اشتهاردى)


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...