۱۳۸۷ بهمن ۷, دوشنبه

ویارانة دربار




خدایا شکر که نمردیم و اولین فول‌مون، سال 2009 میلادی را بر فراز آلپ رویت نمودیم

خدایا در این سال نو منو تعمیرگاه لازم نکن. وای به روزی که سوزنم روی یه چیزی گیر و درجا بوکسوات کنه.
دیگه مگه با جرثقیل بیام بیرون
مثل این احوالات غریب چند روزیه در حال گذرانم
راستش روی تخت سی‌سی‌یو همین‌طور که چشمام رو سقف راه گرفته بود یه حسنک کجایی رو حاضر غایب کردم و با یک تصمیم جدی کبری با خودم گفتم: گور بابای چوپان دروغ‌گو. مردک احمق نمی‌دونم چند سال قبل از تولد ما دروغ گفته تا هنوز که وقت نوه‌های ما رسیده. بسه دیگه از اولم فکر نمی‌کردم بخوام دنیا را در مرز پنجاه هم تجربه کنم. خب مگه چیه؟ آدم خواجه؟ مگه می‌شه؟ من‌که عباداتمم در جوانی کردم
سناریو به پایانش رسیده، بی‌خیال. بهتر نباشم چشم به این بی‌ناموسی‌ها باز بشه.
اما اندر احوالات اخیر دوباره انگاری سیستم به‌روز شده و افکار عشقولانه و کلمات عاشقانه و قری عارفانه و اینا دلم می‌خواد
نه که از اول مثل جدة بزرگوارم بانوحوا از جنس نکن بدترکن بودم. هرچی آزاد و دم دست بود نمی‌خواستم. هم‌چی که نفس کشیدن کوپنی شد و سیگار ممنوع دلم از همه‌اش می‌خواد
آخه اینم شد زندگی؟
به‌قول مجید ظروفچی: آدم ............. شب خوابش نمی‌بره. تازه بعدش....................... صبح کله‌ صحر باید بری............؟
1- کله پاچه‌ای؟
2- پارک بدوی؟
3- تا لنگ ظهر بخوابی؟
4- اصلا نخوابی و پای چشمت سیاه بشه؟
هرچی حال می‌کنی بذار.اندر پیچ‌و‌خم این عالم ناشاد
هرچه حال می‌کنه دلت، بگذار


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...