از صبح سروصدای آمد و شد کارگرها خوابم را برید و شیطنت کشوندم لب پنجرةای که به حیاط باز میشد.
بیبیجهان مثل اونروزهایی که کار مهم داریم و باید به همه دستور میداد، داد میزد و کارگرای زبون بسته با چهارریشتر زلزله طول و عرض جغرافیای حیاط را طی میکردند
آها بچهً ، اون هیزمها رو بچین کنار دیوار نزدیک اجاقها
دخترهای عقب مونده و ندید بدید فامیلهم که جز اخوین گرام ذکوری از نزدیک ندیده بودند. برای بچه حمالا زیر چادری ضعفی میرفتن که از ذوق دیدن دخترای از ما بهترونی آب از لک و لوچهشون راه افتاده بود
اولای شب من که از اجرای انواع و اقسام بلاگیری یک پا در این دنیا و با پای دیگر به دیار باقی میشتافتم که بین حرفهای خواب و بیداری که شنیدم ، بیبیجهان وسط تمیز کردن خلالهای بادام گفت گرفتار شدم.
بیبی گفت:
اگر آرزویی کنی و در دیگ شله زرد رو ببندی. وقتی در باز بشه روی شله زردها نقشی میبنده که معلوم میکنه نذرت قبول و برآورده خواهد بود
تمام فردا وسط دیگ بزرگ روی اجاق چرخ میخوردم و دنبال یک نشان نیکو میگشتم بلکه خودش با یه معجزة دست پنجتن و بزنه وسط دیگ شله زرد بیبیجهان و نمرة تاریخ سه ای که گرفتم و با یه صفر 30 کنه. اوه سه تر شد. با یه یک سیزده کنه
بیبیجهان مثل اونروزهایی که کار مهم داریم و باید به همه دستور میداد، داد میزد و کارگرای زبون بسته با چهارریشتر زلزله طول و عرض جغرافیای حیاط را طی میکردند
آها بچهً ، اون هیزمها رو بچین کنار دیوار نزدیک اجاقها
دخترهای عقب مونده و ندید بدید فامیلهم که جز اخوین گرام ذکوری از نزدیک ندیده بودند. برای بچه حمالا زیر چادری ضعفی میرفتن که از ذوق دیدن دخترای از ما بهترونی آب از لک و لوچهشون راه افتاده بود
اولای شب من که از اجرای انواع و اقسام بلاگیری یک پا در این دنیا و با پای دیگر به دیار باقی میشتافتم که بین حرفهای خواب و بیداری که شنیدم ، بیبیجهان وسط تمیز کردن خلالهای بادام گفت گرفتار شدم.
بیبی گفت:
اگر آرزویی کنی و در دیگ شله زرد رو ببندی. وقتی در باز بشه روی شله زردها نقشی میبنده که معلوم میکنه نذرت قبول و برآورده خواهد بود
تمام فردا وسط دیگ بزرگ روی اجاق چرخ میخوردم و دنبال یک نشان نیکو میگشتم بلکه خودش با یه معجزة دست پنجتن و بزنه وسط دیگ شله زرد بیبیجهان و نمرة تاریخ سه ای که گرفتم و با یه صفر 30 کنه. اوه سه تر شد. با یه یک سیزده کنه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر