۱۳۸۷ بهمن ۱, سه‌شنبه

برو حالشو ببر


خلاصه که هورت اول قهوه چنان داغ بود که پوست لبش از زیر اون‌همه بتونه و ماتیک غلفتی بلند شد و نوک زبونش سوخت
خونه زندگی‌ش، که ای‌ش‌ش‌ش« این یعنی خیلی زنونه، ای‌ش »
چی بگم. مادر، به من مربوط نیست. ولی از خونه مرحوم ابویش بیشتر نبود
پس پی چی اومده بود؟
اولای ملاقات، اون آقای متین و موقری که در در را به‌روی ما باز کرد و در اون ربدشامبر فوق‌العاده‌تر از شب عروسی‌ش شده بود، اون وسطا یه افتخاری بهمون داد و قهوة اول رو در خدمت‌شون بودیم بعد دیگه غیب شد تا ....
یه ساعت
یک ساعت و نیم
سه ساعت و چهل و پنج دیگه طاقتم تموم شد گفتم: مونی جون کو این آقای شوهر؟
گفت: پای چت
گفتم جونم؟
کی بود می‌گفت مثل موم تو دستم دارم و اینا
ضعف می‌کنه برام و .... این‌طور و اون‌طور
تو هم که از چت پیدا کرد
حالا دنبال چی می‌گرده؟
هیچی نگفت. چون، من بهش قبل‌تر گفته بودم که



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...