بنا بود اول شهریور همراه دوستی برم چلک
توگویی حلقم رو میفشردند
هیچ حس خوبی نداشتم و یه روز یعنی همین دیروزها بهش گفتم: فلان زده به بهمان و چیز به شقیقه و .... راه نمی ده
بریم شمال و نفسی به آرامش کشیدم
عشقهم چنین شد در من
یه وقتی فکر و خیالی نداشتم مگر جستن عشق
حالا هرجا که بوش میآد، چهار چنگولی مثل گربهی مرتضی علی می افتم پایین
همیشه دز زندگی برای چیزهایی به آب و آتش زدم که در زمان حرمتش ته کشیده
یک روز مسیر تهران شمال و روزی هم مسیر من تا عشق
میشه دو برداشت کاملن متفاوت از این دو داشت
یکی اینکه، رفتیم و تهش نقش درآمد
دیگری هم اینکه:
بسکه رفتیم و خسته شدیم، ترسیدم
اما چلک دلم رو زده، جاده شمال هم دلم را زده
عشق هم دلم را زده
سی چی ما تمام عمر دنبال چیزهایی هستیم که واقعن
مال دل ما نیست؟
سی اینکه دیگران هم همین کردند؟
حیف از زندگی که با نقشهی دیگران به فنا بپیونده
و تهش نفهمیم خودمون برای چی آمده بودیم؟
:) dorogh chera! ye vaghtaii ke halem mesle alan az khodam o donya pore, bejaye mosht kobidan be divar ino goosh midam....
پاسخحذفhttps://www.youtube.com/watch?v=uCSy9Sjr0J4