۱۳۹۴ شهریور ۹, دوشنبه

رجعت من تا من



دیروز روز خاص و عجیب بود
هنوز تصاویر خواب پشت پلکم بود که چشم باز کردم
دوباره یک مرد نظامی
اما
یه‌چیزی‌ش درست نبود
این‌که چرا فکر می‌کردم این‌ها سپاهی بیگانه و اجنبی‌اند؟
از این شانه به آن شانه می‌چرخیدم که بعد از مدتی دراز تصویری دوباره سازی شد
و چنان حقیقی و ناب بود که تو گویی دوباره شاهدش بودم
تصاویری مربوط به حدود سی سال پیش
در زمان ما که نه هم‌چنان متداول بود
محصلین رشته‌ی هنر به جز درس مکتب باید واحدها رو شخصی و نزد استادی بیرون از محیط دانشگاه می‌آموختند
و یا هنوز هم می‌آموزند
من بودم و کلاس‌های تکمیلی و خیابان منوچهری
همان ایامی که برای هفته‌ها گم و سردرگم بودم و وقایعی رو تجربه می‌کردم که
به یمن ورود شیخ ناوال از سرم افتاد و گم شد
تا همین دیروز که نمی‌دونم چرا با تمام قوا پرده دری کرد و خودی نمایاند
خودی جدی و با وضوحی بسیار

الداستان که
هی صداهایی می‌شنیدم
هی وقایعی در خواب و بیداری برابر یادم ظاهر می‌شد که 
روان پژوه « آقای طاها » مزبور ما رو داد به دست اهالی رجعت و خواب ..... فلان و اینا
وقایعی مربوط به زمان جنگ جهانی و کوچه پس کوچه‌های قدیمی تهران
و موضوعاتی که دیگه عاقل‌تر از آن‌م به تحریر دربیارم
و نتیجه که مستر طاها ذوق زده من رو با خودش می‌کشاند
تا خیابان شیخ هادی و ...... اینا
با حساب ایشان اگر باید باور می‌شد من در زمان جنگ هم ساکن تهران بودم و عشقی نافرجام و خانواده‌ای بزرگ
با یادآوری اون داستان‌ها دیروز افتادم به گردباد تسلسل
که خب یعنی چی؟
............................ تا وقت نماز که یک چیزی رو فهم کردم به ناگهان
این‌که
ما که اگر بنا باشه این حکایت رجعت رو باور داشته باشیم
در زندگی قبلی هم موجودی حیونی بودم و مادر یک خاندان
سرم به کار خودم بود و نون و ماست خوردن خودم، چه خطایی می تونه کارمایی چنین داشته باشه
که زندگی این دوره‌ام به خلوت و کنج و گوشه تمایلی بیش داشته باشه؟
و همین که سر از سجود برداشتم یک فهم تازه با من بود
این‌که
نه که بناست دوباره صفر کیلومتر برگردیم به جایی که ازش اومده بودم؟
شاید باید تمام صفات بشری که در این زندگی به روح‌م تحمیل شده را برمی‌چیدم؟
یعنی از گوشت افتادیم، از عشق‌ افتادیم، از جمع و خانواده و ............. اینا
سی این‌که
دوباره به عادات خدایی باز گردیم برای قطع این برو بیای مداوم؟
واقعن که اگر حتم داشتم رجعت حقیقت داره
حاضرم باقی عمر هم در این سکون و سکوت سپری کنم
ولی مسیر بازگشت و تولد تا مرگ مجدد تکرار نشه
امیدوارم چنین باشه که بابت‌ش این‌طور از ریخت آدمیت بری گشتم



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...