نمیدونم سی چی دلم نمایشگاه خواست
خواستم کارهام رو به نمایش بذارم
نقد بشم و بفهمم کجای کارم؟
یه خانمی هست که کارش برگزاری نمایشگاههای نقاشیست و در انجمن باهاش آشنا شده بودم
باهاش تماس گرفتم و کلی استقبال کرد و بنا شد، نمونهی کارهام رو براش ایمیل کنم
کردم
و
داستان تازه
گفت: کارهات بسیار زیبات، اما
نمیشه اینها رو در هیچ نمایشگاهی بذاری. با قوانین ارشاد مغایرت داره
همهاش زن هست و و داستان مو و تاریخ شاهنشاهی
معذرت می خوام عزیزم. اینها قابل نمایش نیست
از جایی که یک هوس بود
نه دلم شکست و نه لرزید
اما تا دلت بخواد لجم گرفتم
پنداری سایهی این وزارت فخیمهی ازما بهترون همهجا با من هست
شاید اصولن ذهنی مورد دار دارم؟
به هر حال که بعد از کتابت نوبه به رسم رسید
حالا تو فکر میکنی من در این کشور وجود هم دارم؟
نه می تونم بنویسم و نه بکشم
من برای چی اینجا هستم؟
چه حقی دارم؟
دوست داشتی جای من بودی؟
بعد میگن: این دون خوان بازی چیه؟
همینه که این تنها کاریست که می تونم به ارادهی خودم انجام بدم
تا تهش برم
و کسی نباشه بهم کار داشته باشه و
منم راضی میمونم که من مسافر جادهی آزادی هستم
و فقط برای همین کار در این جهان حضور دارم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر