صدای یا کریم وادارم کرد صدای موسیقی رو ببندم و بهش گوش کنم
که در همین نزدیکیست
شاید در همین ایوان
اوه گفتم ایوان و یاد یه چیزی افتادم
حداقل ده سالی هست که به تراپی گلهای ایوان دلخوشم
یعنی از بدترین نقاط ذهن هم که بیدار بشم
ناچارم به گلدانها برسم و داستان آبیاری و اینها
و نتیجه کاملن پیداست که
کانون ادراک از جای خواب شب گذشته به اکنون و حال برمیگرده
اما از وقتی متوصل به تکنو آلرژی شدیم و آبیاری قطرهای یک اسباب بازی مهم رو از دست دادم
منیکه آرزوی حیاط و باغچه و ... دارم که درش زندگی کنم
ولی از باب این تکنوآلرژی از همهاش دور افتادم
ما را همین بس که نگاهی بندازم مبادا لولهای سوراخ یا از جا درآمده باشه
یا چندتایی اندک را که متصل به سیستم نیست آبیاری کنم
خودم رو گول میمالم که نه:
فعلن نه که هوا خیلی گرمه و اینا، این طوری شده
وگرنه به محض رفتن گرما نیمی از روز را در ایوان و با گل ها خواهم بود
اما فریبی بیش نیست
برای خودم راحت شدم که بساط شلنگ بیار و ببر تعطیل و باقی داستان
حالا خفت کی رو بگیرم؟
ذهنم که رفت زیر جلدم که این کار را بکنم؟
یا زیر سر مهندس رئیسی که مجبور شدم براش بنر بسازم و اوهم
هول هولی آمد و کار را بست؟
زیر سر هوای چلک است و فکر رفتن؟
زیر سر آزادیست و آرزوی آن؟
زیر سر هر چی هست، کلی از باغبانی دور ماندم و بیخود نیست
گاهی پریشانم
علاقه من به باغبانی اجازه سکوت رو نمی ده
پاسخحذفاون هم در مقابل کسی که یک پای ثابت علاقه مندی در امور پرورش گل و گیاه است .
آبیاری دستی موجب ارتباط دو جانبه با گیاه می شه و تبادل انرژی
این تجربه رو من داشتم
ایوان ، حیاط و باغچه منزلتان پر گل باد .