۱۳۸۵ اسفند ۱۹, شنبه

زیر پای مادران خالی است



سلام دنیا
سلام به تو و سلام به خودم
ها، چرا که نه؟ حالا حتما نباید دیگران به ما درود بفرستن؟ وقتی کسی نبود، خودمون به خودمون سلام می‌دیم تا از غصه دق نکنیم. این عید که از رنگ و بوش پیداست چیز مالی نخواهد بود و من اصلا حوصله هیچی حتی سفر ندارم
اما خب من باید بتونم در حد انبیا از خودم معجزه داشته باشم چون، مامانم. حالا ما چند بدیم این بهشت زپرتی رو از پشت قبالمون بردارن و اجازه بدن، نفس بکشیم. آره؛ نفسی عمیق بکشیم بدونه اینکه به کس دیگه و وظایفی برگردنم تحمیل شده فکر کنم . چشم باز کنم بی نگرانی از فردا های کسی غیر از خودم
خسته‌ام به هزار و چهارصد و سی و یک زبان مرده و زنده دنیا خسته‌ام
خدایا به این مردان بیاموز، بچه‌های گرام مسئولیت آنهاست. نه زنی که باید، یکی خودش رو مرحم کنه
می‌خوام زندگی کنم. نفس بکشم. می‌خوام بفهمم، هستم. برای خودم. نه به خاطر موجودی که میره دنبال کار خودش. به خودم میام می‌بینم وقت گذشته و باید گفت: خداحافظ

لحظه‌ی قصد

    مهم نیست کجا باشی   کافی‌ست که حقیقتن و به ذات حضور داشته باشی، قصد و اراده‌ کنی. کار تمام است. به قول بی‌بی :خواستن توانستن است.    پری...