خبری نیست، جز فعالیت دوبله آخر سال و خستگی تا حد مرگ و جنازه روی تخت.
نمیدونم چرا آخر سال دور زندگی تند میشه؟ امروز اوجش بود.
از صبح جنگ و معادله و محاسبه ظهر درست در نقطه جوش بودم و از خدا ... میخواستم
با فاصله چند دقیقه جهان عوض شد.
یک دوش گرفتن و زیر آفتاب چای تازه دم خوردم.
انرژی آفتاب تطهیرم کرد و کمی آروم شدم
زندگی به همین سادگی است
میشد هم تا شب انرژی منفی رو با خودم حمل کنم و همینطور خسته و خسته تر بشم. چیزی درست نمیشد.
فقط من مقدار زیادی انرژی از دست میدادم
کاش میشد همه نیمه تمام های سال گذشته را تمام کرد و نه تو و نه دنیا ناتمام تجربه نمیشد
نمیدونم چرا آخر سال دور زندگی تند میشه؟ امروز اوجش بود.
از صبح جنگ و معادله و محاسبه ظهر درست در نقطه جوش بودم و از خدا ... میخواستم
با فاصله چند دقیقه جهان عوض شد.
یک دوش گرفتن و زیر آفتاب چای تازه دم خوردم.
انرژی آفتاب تطهیرم کرد و کمی آروم شدم
زندگی به همین سادگی است
میشد هم تا شب انرژی منفی رو با خودم حمل کنم و همینطور خسته و خسته تر بشم. چیزی درست نمیشد.
فقط من مقدار زیادی انرژی از دست میدادم
کاش میشد همه نیمه تمام های سال گذشته را تمام کرد و نه تو و نه دنیا ناتمام تجربه نمیشد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر