۱۳۸۵ اسفند ۲۱, دوشنبه

ادبیات عشق


آدم‌ها از عشق می‌ترسند. می‌گریزند. گمش کردن
عشق صداقت و زلالی لازم داره. در عشق باید خود واقعی بود. که سخت است. اما! در رویاهای طلایی و در همسایگی صندوقچهء تابو‌ها جایش دادند
در جماعت انسانیه امروز عشق امری بعید و گاه خنده‌آور می‌شه که شاید بهتره راجع بهش حرف نزنیم
بعضی متعجب هستن که چرا انقدر عشق عشق می‌کنم؟
عزیزم همه شما به قدر من وجودی سرشار از عشق داری. بعضی باورندارید
بعضی خسته شدید
بعضی جستجو کر و برخی هم مثل آزاده جسور
اگه از عشق ننویسم از چی بگم؟ ادبیات ما سرشار از این واژگان عاشقانه است و به باور من ادبیات مولود عشق بود. ما که خیلی با ادب نیستیم. اما از عشق که می‌شه گفت؟ بی‌پروا و بی‌ریا؟ مگر اینکه از ذات و وجودمون در نهان شرمنده باشیم؟
یا خودمون رو مستحق عشق ندونیم؟

۱ نظر:

  1. خداییش با همه یه اه و ناله هام دختر خالم میبینه و میشنوه که صدای خنده هام تا اسمون میره....
    حتی وقتی عین مرده یه تو قبر بعضی وقتا ادما روحمو میلرزونن و من وحشت میکنم....
    اینه که بعضی ها دنبالش هستن و بعضی ها میترسن ازش...

    پاسخحذف

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...