۱۳۸۵ اسفند ۱۶, چهارشنبه

مطمئنی؟

ميگم هان , اگه يه چيزی بپرسم شاكي نمي‌شي ؟
تو چطور تونستي مظهر عشق باشي وقتي نمي توني يكي مثل خودت رو پيدا كني. تا بفهمي عشق چيه ؟

مگه نباید خدا همه چيزا رو بلد باشه و بدونه ؟

تو چطوري مي خواي عاشقي رو بفهمي ؟

حالا اگه اينكه فكر مي كني خدايي اشتباه از آب دربیاد، وتو فقط در فكر خودت خدا بوده باشی، پس تكليف چيزایي كه ياد نگرفتي چي مي‌شه ؟

تو که نه مامان داشتی نه بابا
پس کی بوده که فهمیده تو خدایی و اینو بهت گفته؟

از کجا فهمیدی باید ما رو بسازی؟ نکنه تو یه فیلم دیده بودی؟

حالا به فرض که قیامت کنی و دنیا تموم بشه. ما نباشیم می‌خوای خدای کی باشی؟
فکر نمی‌کنی دنیا جای کسل کننده‌ای بشه؟


۱ نظر:

  1. تو دایره گوشه ای نیست واسه استراحت...
    دنیای اونم گرده....
    مثل اون چرخی که موش سفید توش میدوه من هم قدم به جلو خواهم گذاشت....حتی دوباره و سه باره و هزار باره!!!!

    پاسخحذف

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...