۱۳۸۶ فروردین ۸, چهارشنبه

چلک



غلط نکنم وحشی شده باشم؟
الله و اعلم! همیشه غر می‌زنم و از تنهایی شاکی‌ام. شاید زیادی بهش عادت کرده باشم و خبر ندارم؟

قطعی ترین چیزی که می‌دونم اینه که از پریروز که از تهران حرکت کردیم، رسما خل شدم تا همین حالا دیگه تحمل شلوغی رو ندارم. وقتی تعداد از سه نفر می‌زنه بالا،
 سیستمم اتصالی می‌کنه.
 یه عالم مهمون دارم مثل خل‌ها همه رو ول کردم اومدم طبقه بالا. از سرم دود بلند می‌شه و گوشهام کیپ شده.
هیچ‌وقت نفهمیدم این سفرهای عیدانه رو دوست دارم یا نه؟ ولی از هر چی بگذری سفر با دوست خوش‌تر است.
 فکر کن وسط جنگل باشی و هوا هم ملسه دو نفره، تو بین یه اکیپ چند نفره، آخه چی می‌تونی بخوای؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...