هر بار که به پشت سرم نگاه میکنم،
آسمان آبی، آواز قناری جاری.
بی دود و سرو صدا.
آفتاب ظهر حقیقی بود و شب ستاره بارانش رویایی.
علف بوی خنک عشق داشت و زمین زیر پاهای برهنهمان میتپید
پشت سر دوران آهستگی بود.
دوران ترک خوردن انار و فهمیدن یک محله.
دیوارها کوتاه و گلی و درختان از کوچه سر بیرون داده.
قهرمان فیلم کلارک گیبل بود و مد روز آقایان. چهارساعت فیلم میدیدیم پنج دقیقه مونده به پایان آرتیست مرد تازه موفق میشد بانو ستاره اول را ببوسه
اما حالا وقت تنگه. فیلم از اتاق خواب شروع میشه تا تماشاچیان عزیز آرامشان بگیرد بعد دنباله داستان.
مردم رمان جنگ و صلح دوست ندارند.
این رمان برای پر کردن ساعات بسیار بیکاری انسانهای قدیم بود. بی ماهواره هونگی و اینترنت. الان زمانه سرعته. تکون نخوری عقب موندی. دیگه چه اهمیت داره کدام نقاش کدام سبک میکشد؟
فقط نباید درک مطلب وقت گیر باشه.
یا حداقل مجموعه رنگی گردآمده باشد تا احساس رضایتی نیش تو را اندکی باز کند
موسیقی خسته کننده و طولانی دوست ندارند.
همه در پی نتیجه هستند. باید زود انتهای راه را فهمید، مبادا که زمان از دست برود. مردم، حوصله ندارند
منم وقت گرفتم برم پیش یه سناره شناس...
پاسخحذفحوصله ندارم وایسم ببینم چی میخواد بشه !!!!