۱۳۸۹ شهریور ۲۵, پنجشنبه

عزیزمی



ای جونم
عزیزمی
بلاهت و بی‌خبری از سر تا پاش می‌ریزه
فکر می‌کنه اومده چه کشف بزرگی، بشه
همه چی خوش و ممه هم لولو نداشت و زندگی به قاعده‌ی منزل پدری
امن بود
مام همین‌طوری، دور از جون ابله پیش اومدیم
از یه جایی شوکه شدیم و نم نمک جا خوردیم و گاهی ناامید و مایوس
و گاه حتا در این دنیا وحشتزده هم شدیم
خب خیلی هم حق داریم
از اول که از این چیزا نشون نمی دن. مامان
به و به و پول تو جیبی نمره‌ی بیست
زندگی جادویی بود از ورژن بهشت
نه غصه و نه نامردی بلد بودیم و نه می‌فهمیدیم ناکامی نوعی باقلواست یا دست پیچ؟
عوضش تا دلت بخواد.
خیابونا بزرگ و جهان هم بزرگتر می‌بود
جای کسی هم تنگ نمی‌شد
حالا
به هرکی می‌رسی می‌گه:
بد زمونه‌ای شده
مگه قبل‌تر آدما بد نبودن؟
زمونه فابریک همه‌اش تا ته‌ش خوب می‌رفت؟
ما خبر از دنیا نداشتیم
حالا که رمز گشایی شده
عجب زمونه‌ای‌ست!


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...