یه وقت خدایی نکرده
فکر نکنی با این همه و دو پست پایین دارم وا می دم و دنیا سیاه و تیره و تار شده باشه
تاجایی که یادم هست همیشه جنگیدم
با محیط با شرایط با احساسات درونیم
خلاصه که انقدر با همه چیز جنگیدم که جایی که نباید بجنگم و مهربان باشم هم باز به فکر تاکتیک و
برآورد مواضع دشمن میگردم
منظور اینکه اگه بنا بود با این همه تیرگی تا غروب برم حتما بزودی تعادلم بهم میخوره و رشتهی زندگی از دستم در میره
برنامهی باغبانی که شک نکن همچنان پا برجا و به سبک جمعه بود. اما
یه کار باحال دیگه کردم
اسباب دکون نوشت افزار را برداشتم و مقیم آشپزخونه شدم و همدلم هم،
رادیو
در قدم بعدی آستین بالا زدم و یکی از غذاهای مرسوم در سفرههای قدیم ایرانی را تهییه کردم
مرغ، گوجه و سیب زمینی سرخ شده، پلو آبکش وعطر برنج آستانه
پیش از اینکه لازانیا و بیفو چیف استروگانف و .... اینا بیاد سر سفرههامون
همیشه این غذا پای ثابت سفرههای مهمون بود و من هم امروز برای خودم خیلی جدی بساط مهمونی چیدم
مینوشتم و بلند میشدم سیب زمینی هم میزدم، برنج آبکش کردم. دوباره مینوشتم و الی آخر
اگر خودم به خودم عزت نذارم
محبت نکنم.
عشق ندم و بهش گوش نکنم
بیرون از این من
بیگانهای نیست که بیش از من برام دل بسوزونه
جمعههامون رنگین کمانی و معطر به مهربانی
اندکی عشق، قطرهای شوق زلال
ذرهای آرامش
با چه موسیقی؟
اگه گفتی چی الان میچسبه؟
نمی دونم. بعد که چسبید و شنیدم همینجا میگم چی بود
عصر جمعهتان نورانی، زیبا رنگین کمانی ولی مانا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر