از وقتی بنا شد شخصا مسئولیت تمام
بلایای طبیعی تا غیر طبیعی را به گردن بگیرم
دیگه کمتر دلم مالش میرفت، که چنی بدشناسم!
زودی یه پرونده در میآوردم و با تفکر به بازماندگان حادثه
خدا را شاکر میشدم که من یکیش نبودم
تا مسئولیت گیلگمش پیشرفتم و گناهش را به گردن گرفتم
که یهجایی مسببش من بودم
تا ............ بیگبنگ و بلایای که با تولید بشر به زمین حادث شد هم رفتم
گو اینکه اونام از توانم خارج بود اما حالا فهمیدم
چه خوشبختی بودم.
در عصر جاهلیت
اونموقع جهان از یک بیگبنگ بهوجودآمده و
یکجا تاوان میدادم
با مطرح شدن،
دو بیگبنگ و چه بسی، بسیار بیگبنگ
برای آفرینش منظومههای تازه مکشوفهای که مثل منظومهی شمسی ما بر محور یک ستارهای میچرخند
کمی اوضاع من گیلگمشی و قمردر عقرب شده
حالا نمیدونم اینی که ما یه بار بچه بودیم
اینجا گفتیم؛
طبق قانون صوت، کلمه، قصد، کیهان و انژی و......... دیگر
در هستی ثبت شده؟
قراره شامل چندین بیگ بنگ بشه
یا فقط همان، یک بیگبنگی که در ابتدا قصد کردیم؟
طبق شریعت نمیشه نذر یا عهد را گرداند و شکست و اینا
حالا بهنظرت تکلیف من با این دو بیگبنگ و انواع بلایای طبیعی
جهانهای دیگر
چیمیشه؟
کاش آلزایمر بگیرم
بیخود نیست در هر لحظه و شرایط دارم خودم را مواخذه میکنم
یا نمره میدم و ایراد میگیرم
مجبورم توجیح بسازم و آخرش با خودم بگم،
خره تو که دیونه نشدی
این وجدان بیدار تو است
که هر لحظه با تو حرف میزنه
کو تا تو و خُلی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر