یعنی تو باید بمیری تا خیال جمیع بشریت خلاص بشه
تا وقتی اینهمه بیمار روانی در این مملکت زندگی میکنه ما نیازی به گلایه از نظام حاکم نداریم
مگر آنها از کجا آمدهاند؟
از عربستان و از زیر حدیث کسا؟
خیر آنها هم بخشی از همین مردم بیمار کشورند
وقتی تو نتونی بنویسی فقط چون مشتی بیمار جنسی و شهوت پرست اسمشون مرد شده و به هر زنی
از هر کجای دنیا ، حتا یکی مثل من و فقط در نت، به سادگی میتونن گیر بدن و ایجاد مزاحمت کنند
نیاز به اجنبی و خائن نداریم
قدیما یه محل بود و چندتا اراذل اوباش
که همون اوباش هم باز حرمت محل را نگه میداشتن و بدیها را به چند محل دورتر میبردند
که شکر ایزد منان از اونها هم اثری باقی نیست
حالا که فقط مونده برادر به خواهرش نظر پیدا کنه
چهقدر دلم میخواد از ایران برم، برم جایی که نه بابت رسمم زیر ذره بین بنشینم و نه از باب ساختنم
ارشاد کم بود؟ بعد از ارشاد نوبت شماست؟
ما به نام زن حق نداریم نفس بکشیم، چون مردان این خاک اکثرا روانی و سرکوبهایی را حمل میکنند که نسلها برجانشان ریخته
آقای مجید، سهیل، کاوه یکی یا هر چند نفری که هستید و دیگه خودم هم نمیدونم
اینکه در همهجای نت بلاک بشید هم کافی نیست؟ باید ذهن بیمارتون را بر سر زندگی دختران بانوحوا خراب کنید؟
با تو هستم
همونی که فکر میکنی از عشق زنی دیوانه شدی که نه دیدی و نه جز همین نوشتار وبلاگی ازش چیزی میدونی
اینکه ننویسم و حبس بشم کنج خونه زخمهای تو را التیام میبخشه؟
اینکه صفحهام را به روی عموم ببندم، عقدههای وجودت را ترمیم میکنه؟
تویی که شب میری خونه و بچههات فکر میکنند خدا آمد، در قصههایت از این خدای کثیف هم خبر میدی؟
میگی وقتی خونه نیستی چه میکنی با این خلق خدا؟
میگی به هر زنی که میرسی بهش نظر داری؟
میگی عاشق همه میشی و کار و زندگیت را گذاشتی به مردم آزاری؟
اما من به خدای خودم میگم:
خدایا من را از این مملکت نجات بده
اگر بنا بود امثال من فقط برای خودشون بنویسند و با خودشون حرف بزنند
که جملگی دیوانهی روانی شده بودیم
منی که صبح به عشق فقط قلم چشم باز میکنم، قلمی که گاه مینویسد و گاه رسم
گاه بر سنگ زخمه میزند و گاه
بر وجدان و شرف بیغیرتان تف
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر