یهچی بود قدیمیا میگفتن:
زپلشک آید و زن زاید و میهمان عزیزم زدر آید
میشه حکایت همین مملکت گل و گلاب ما که هر روزی به مناسبت یه چی تعطیله
ببینیم اون روزی که جهنم بیفته دست ایرانی جماعت، آی حالی خواهیم برد ناگفتنی
اونجام هر روز به مناسبتی تعطیل و از جایی که بعد از قیامت به کسی حکم شرعی واجب نیست ...
چه بکنیم ، اونجااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
لحظهی شرط و پیمان بین ابلیس و خداوند
که پرده از جهنم برخواهد داشت به ربش خواهد گفت:
باختی ربی؟
و خداوند سرافکنده سر به زیر خواهد گفت: آری مخلوق
که البته این هیچ نشانهی برتری ابلیس به پروردگار نیست و خود ابلیس هم اراده شده توسط شخص خالق و اسباب رشد و امتحان در جهت نرفتن خواب خوش بهشت به چشم بندگان و
پر واضح که بیش از خالق نمیتوانست بداند
مثل اینکه یه روز صبح چشم باز کنم و ببینم
فلان مجسمهی کنار خونه رفته به کارگاه و رو دست منه خالقش که هیچ رو دست استاد وزیری، استاد عزیز ومیکلآنژلو بلند شده و .... یه چی ساخته که عقلت تاب برداره
خلاصه که فقط میخواستم بگم عجب روز شلوغی بود
بعد از چند روز تعطیلی اجباری باید از خروس خون میرفتم دنبال
عقب افتادهها و از در و دیوار هم هی این تلفن و افاف زنگ خورده
تازه میهمان سرزده هم داشتم« حضرت خواهر بانوی بزرگتر » که
نمیشد از هیچچیزی کوتاهی کرد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر