۱۳۹۱ دی ۱۷, یکشنبه

در محضر گلی




هوس کردم برم دوباره این کارگاه بدبخت و برپا کنم
کودک درونم دو روز فقط باهام قهر بود و حرف نمی‌زد
فهمیدم انقدر محل‌ش نذاشتم و افتادم دنبال مامان بازی و خل واری، تازه هم فکر می‌کردم اونم داره پا‌به‌پای من حال می‌کنه
که این بدبخت شده مثل شانتال
شانتال چند روزه به‌دلیل ریزش مو یا فقط اجازه داره روی دشکچه‌اش بشین بغل رادیاتور

یا بره بیرون در ایوان که البته  اون‌جا هم خونه‌ی بزرگی داره
حتا بزرگتر از خونه‌ای که داخل داره و البته که بیرون را دوست نداره. 
می‌دونم. 
تو نمی‌خواد بگی ، دارم ستم می‌کنم
ولی در واقع این ستمی‌ست که پریا به هردوی ما روا داشته
منی که نمی‌تونم روزی ده‌بار جارو دستمال کشی کنم
و شانتالی که دلش می‌خواد مثل سابق در یک خونه به ابعاد سالن شهرداری بدوه و بازیگوشی کنه
الان گلی و شانتال یک حال را دارن و چه بسا حتا نگاه مظلوم شانتال منو به یاد گلی انداخت
که مدت‌هاست نقاشی نکرده، رنگ بازی نداشته، کثافت کاری راه نیانداخته
و صدای موسیقی در کارگاه به گوش نرسیده
دوسه روز پیش اتفاقی جایی چشمم خورد به چند دست سر مته‌های ریز و خوشگل مامانی 
 همون‌طور که دختران دیگر بانو حوا
در زرگری یا فروشگاه لباس اختیار از خود ندارند
منم عنان از کف دام و از همه‌اش یکی یک بسته خریدم
همون‌جا بود که مچ خودم رو گرفتم
که هوی عامو تو که این‌طور بی این‌که قیمت بپرسی خرید می‌کنی
چرا مدت‌هاست هیچ غلطی نکردی؟
 یا فقط عادت‌هاش رو داری؟
  فکر کوتاهی و با خودم گفتم:  از بیماری دختره دیگه هیچ کار جدی نکردم
به کارگاه نرفتم که هیچ به کل تبدیل شده به اتاق میهمان
یا کتابت بود یا مادری
همه‌اش کارهای بزرگونه که مال گلی نبود
با عرض معذرت تمام قد از محضر گلی
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

زمان دایره‌ای

     فکر کن زمان، خطی و مستقیم نباشه.  مثلن زمان دایره‌ای باشه و ما همیشه و تا ابد در یک زندگی تکرار شویم. غیر منطقی هم نیست.  بر اصل فیزیک،...