اصولن که از کل تیوی و سریالهاش دوری میکنم
اما شب که میشه بالاخره یکی دو ساعتی پاش هستم و این تبلیغ گروه جم
خانهی رویایی، بهشت آرزوها، کوه، جنگل، دریا و ....
من رو بهیاد تابلویی انداخت که زمان بچگی در خانهی خانموالده بود
تصویری از همین رویاها
و من که کودکانه به تصویر دل داده بودم
البته هیچ صدای پس زمینهای نبود که به بهشتم رهنمون کنه
اما این رویا در دل و جانم خانه کرد و بعد هم در بلوغ فراموشم شد
در یک بعداز ظهر خنک پاییزی سر از رویایی درآوردم که همان لحظه در ذهنم نبود
حتا در حین خرید و ساخت و ساز هم باز یادم نبود
تا روزی که دوغآب سیمان ایوان بالا رو شستند و تیم کاری، محل رو ترک کرد
من ماندم و تراس رو به رویا.
همونجا نشستم روی زمین مرطوب و چشم به منظرهی برابرم سپردم
و تازه اون لحظه بود که بهشت رویاها رو در برابرم دیدم
من ساکن بهشت رویایی کودکی شده بودم
ولی بهشت بی آدم برای حوا چه مفهومی داشت؟
هیچی
و از همون لحظه بود که به جستجوی آدم برآمدم
غافل از اینکه هر آدمی یک ماری در سایه پنهان داشت
مار معروفی که ما را از بهشت آواره ساخت
و داستانهای من از همان روز آغاز شد
حالا بعد از چندین دهه
به بهشتم فکر میکنم
به اینکه فراموش شده بود و با این همه کار خودش را ساخت
من گرفتار رویای کودکی شده بودم
رویایی که هیچ تعبیری نداشت، جز مصیبتهای بعدش
این بهشتیه که کمتر افرادی اون رو دارن ، آرزوی من اینه که همه شادی های دنیا رو در آنجا تجربه کنید ، لذت ببرید و مبارکتون باشه .
پاسخحذفمتشکر از لطف شما.
حذفاما این بهشت در ظاهر بهشت و در قلب من شده بار سنگینی
مبارک که نبود
امیدوارم فقط نابود نشه که فعلن بیصاحب افتاده
نمی دونم ، ولی آرزوهای خوب دارم
حذفو من به انرژی،
حذفنیت یا آرزو، صوت و کلمه، قصد و اراده ؛ ایمان دارم