اون قدیما، به وقت ما
یعنی تا ده سیزده سالگی ما بودیم بخاریهای نفتی
خونهها گله گشاد و باغ و باغچه دار
در نتیجه همهی خونه گرم نمیشد مگر
اتاقهایی که بخاریهای دیواری داشت
و ما بچه های اون زمان اهل بگیر و ببند و بنشین گوشه خونه نبودیم
سرده؟
خب دستش درد نکنه،
چله کوچیکه داره میره و چله بزرگه داره میآد
و ما بیشتر لباس میپوشیدیم
همون زمونیکه زمستوناش چنان سرد بود که لباسهای شسته روی بند یخ میزدن و با بچههای دایی جان
شمشیر بازی میکردیم
گلولههای ذغال کنار انبار، یا کرسیهای باحال بیبی
خلاصه که از وقت اومدیم به عصر رادیاتور و شوفاژ از گرما معمولن لای پنجره اتاقم باز بود
و رخت تابستون زمستون یکی بود
همیشه رکابی و بهاری بود
تا رسیدیم به عصر یارانه و هدفمند شدیم
فیتله شوفاژ کشیده شد پایین و دوباره
تق تق
میلهای بافتنی بازیچهی دستامون شد
صبح داشتم حاضر میشدم برم بیرون
کلی ریز ریز روی هم پوشیدم که طاقت لباس کلفت و بافتنی ندارم
افتادم بهیاد اونوقتها
صدای تقتقه میل بافتنی دور کرسی و داستان شب و هزار یکشب رادیو
جانیدارل
یا سریال کهکشان و شزم
راست و حقیقتش چندین بار این پست رو خوندم ، خیلی با حال بود . هی رقتم ، اومدم ، خوندم ، چندین بار به صندوق خونه افکارم مراجعه کردم ، ریختم بیرون ، هی ریختم ، هی ریختم ، هر چی بیرون میومد همونایی بود که شما گفتید . راستی همه اینا رو منم داشتم ولی پراکنده بود و اون لا ما ها قایم شده بودن ، آفرین بر ذهن فعال ، باید یه فرقی باشه دیگه .
پاسخحذفشما لطف دارید قربان
پاسخحذف