منکه همیشه اصل خیال
فکر کن تازه توهم هم بزنم
دیشب که یعنی دمه صبحی که داشتم مثل عنکبوت در کارگاه اینور و اونور میشدم نگاهم
رفت و روی صندوق چمباتمه زد
بهیاد استاد انوش رحیمی و اینکه
چه خوش قدم و سبک بود؟
چهارتا بوم نقاشی شده و در رزومهی من موجود نبود
اینکه کلی بوم گوشه اتاق هست به تو مجال میده تا کار نیمه خشک میشه
تو اتود کار بعدی که در سرت بازیگوشی میکنه رو بزنی
تازه میتونی از حقوق دختران حوا در حرم حضرت پدری هم حمایت کنی
یعنی
تابستونی برای دانیال که اومده بود ایران یک جفت اسب کشیدم
الان هم که باز هم دانیال میشه سوژهی تالبوی خونه
چی میمونه؟
بغض دل آرام که عزیز دل عمه است و دوم اسفند هم تولدش بود
در نتیجه
اول یک پارچه، بعد لتهی دوم و سوم
کار دل آرام در حال اتمام و کار دانیال تا پایان راهی نداره
و من اول با نقاشی دلآرام وارد خونهی اخوی میشم
بعد تابلوی اخوی
چی میشد اگه عادت کنیم بهجای همهی عزیزان هم فکر کنیم
منکه حتا به زمین هم فکر میکنم و پای ثابت سازمان بازیافت محله
یعنی دلم نمیآد هر چی هست رو بدم بریزن در دل مادر
زمین
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر