۱۳۹۴ آبان ۳۰, شنبه

آغازی دوباره




فردا اول آذر و تولد من
فردا می‌شه هیجده سال 
هیجده سال مبارزه و جیغ و ویغ و ننه من غریبم تا................. میلاد دوباره‌ام
بی‌شک به هیچ قیمت حاضر نیستم این تاریخ و وقایع مربوط به آن از تاریخچه‌ام حذف بشه
حاضر نیستم برگدم و دوباره گندمی بشم که از عالم و آدم طلبکار بود و از غرور چنان بالا رفته بود
که ناگاه با مخ اومد پایین
چنی طول کشید که از این روز و حادث‌ش راضی باشم؟
خیلی
دقیق یادم نیست که تا کی با رسیدن یک آذر دوباره وارد کما می‌شدم
نعره می‌زدم آینه می‌شکستم و از خدا مرگ می‌خواستم
تا کی به این روز لعنت می‌فرستادم که سهم‌م از این زنده موندن رسیده بود به حیات نباتی
و چنی چه و چه و چه.............
چنی از جهلم نان و خورش خوردم و به زندگی لعنت
ولی حالا کجام؟
نزد خدا
با هم چای می نوشیم، باغبانی می‌کنیم، رنگ بازی و .... کل افسانه‌های خدایی
در همین‌جا روی زمین ، و هر لحظه‌، شکرانه‌اش بامن
چی ارزش داره که مدام در ذهن اسیر باشم؟
منتظر بمونم یه آچار فرانسه از در درآد تا من احساس رضایت کنم
هی نگران زشتی و زیابیی خودم و داروندارم باشم
هی با ذهن درگیر و ............... چی ارزش زیستن در جهنم ذهن رو داره؟
خیلی زمان برد تا بفهمم تمامش موهبت بود
یه‌بار دیگه فرصت پیدا کردم برگردم و این بار آگاهانه نفس بکشم
حالا وسط بهشتم
با خودم شادم
تنها ولی رضایتمند
بی‌گله و شکایت
بی‌قضاوت و ذهن بی ترس و آرزو
من اینک در محضر خداوندم
شکرانه‌اش با من 
درود به پایانی که آغازم شد



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...