چنی تفاوت بین خواب تا بیدار ما هست؟
تو نمیدونی؟
منم نمی دونم
زیرا کشف مهمی امروز کردم
شکر که نیاکان ما خدا رو بردن گذاشتند بر فرق عرش و آسمان تا یکی باشه
ما رو از بیرون یاری بده
نه درون و از طریق روح
از بیرون و در آسمان، همانجایی که در وقت تنگی صداش میزنیم
بهطور معمول منم و مجادلاتم با ذهن در وقت نماز
میخوام ساکت بمونه تا من در سکوتی محض فقط مراسم رو بهجا بیارم
نه از ترس و نه ماجراهای آبا و اجدادی
از تجربیات خودم که نماز مراقبهی مسلمین و تنها وسیلهایست
که از ترس هم شده خود را مجبور کنیم وقت نماز به چیزی فکر نکنیم که گناه و ممکنه نماز مورد پذیرش پروردگار قادر واقع نشه
این ترسی است که میراث اعراب بدویست
همانها که محمد، امیر نجیب و شریف عرب نمیتونست محار کنه مگر متوصل به ترس و عقوبت
آدم وحشی که حرف حالیش نیست، یعنی چیزی بهجز ترس نمیشناخت
او هم به جبر ترس را به میان آورد
اگه فلان کار رو بکنی ، میری جهنم
خدا خشمگین میشه، خدا پوزت رو میزنه
همه چیز جز فهم یک مطلب ساده
که:
- بابام جان تو خدایی و کافیست به سکوت برسی و اجازه بدی
روح در تو وارد عمل بشه
که البته این کل زندگی رو شامل میشه ولی برای کلاس اول و تا آخر ابتدایی
نماز شروع خوبی بود
یعنی نمی تونی با اون سکوت آشنا بشی و ولش کنی
نخواهی در زندگی هم وارد بشه و تو مداوم در آرامش طی مسیر کنی
ولی خب
خدا رو بردند اون بالا و همون بالا موند تا هنوز
برگردیم به نماز امروز ظهر
این منه خواب آلود به خوبی می دونست
این نماز نیاز منه، برای منه که باید سکوتش حفظ بشه
کسی اون بالا نیست که دلش برای بیماری تو به رحم بیاد و برات خطا و جزا رد نکنه
یعنی تو وقتی فکر میکنی برای خدا نماز می خونی، حس غریبی درت هست که او نشسته و
چشم از تو برنمیداره که آیا درست این واژگان بیگانهی عربی رو ادا می کنی یا نه؟
به چیزی جز خودش فکر میکنی یا نه؟ ................... و داستان
و این که ببینه تو بیماری و دلش به رحم بیاد و تجدیدی رد نکنه
بفهمه ، آخی حیوونی، مریضه ... آخ آخ دلم براش سوخت
عیب نداره از سر کرم و لطف این هم قبول میکنیم
داستان نیاز شدید، مبرم، حیاتی و ................ اینای من به این دقایق سکوت و فهم روح منه
و خدایی اون بیرون ننشسته تا به من نمره بده
سه کنم به خودم ستم کردم میمونه به حکایت دوو اسپرو تا پژوی صفر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر