۱۳۹۴ آبان ۲۰, چهارشنبه

تو خدایی نه خر



دیروز مثلی از جناب مولانا شنیدم که حسابی بخت‌گشا بود


می‌گه:
چرا مثل خر تشنه که می‌ره از جوی آب بخوره
همون‌جا و در همان جوی ادرار می‌کنی؟


یعنی به‌قدر کل کتاب‌های هستی می‌ارزه
دقیقن وصف و حال آدمی‌ست
مایی که ثانیه‌ها و انرژی‌های گران‌قدر حیات رو خرج ذهن می‌کنیم
آمدیم که آب بنوشیم و رفع عطش کنیم
همان آب را به کثافت می‌کشیم
نیروی حیات و زندگی
انرژی‌های خلاق خدایی 
تنها هدف ، ادب این ذهن جیشوست
که در هر لحظه و هر مسیر فقط نیروی حیاتی رو حرام می کنه
آب رو می‌خوریم
نه آب زندگی
آبی آلوده به ادرار ذهن
به 
وای چی شد دیروز؟
وای بر من چنی سخت گذشت
وای چی بناست فردا بشه؟
وای یارو چه‌ها کرد با من هزار سال پیش
ای وای که چه کودکی بی‌رمق رفت از دست
ای وای که چه ها کرد محمد هزار سال پیش
چرا ... چرا ...... ........................................آخرش
خدایا چرا بدبختم آفریدی؟
خب نکن پدر جان
آب‌ت رو بخور و زندگی‌ت رو بکن
چرا کثافت می‌زنی به انرژی‌هایی که برای امروز و این ثانیه مصرف داره؟
خدا تنها در اکنون حضور داره
چرا هی می‌خوای بری به دیروز و فردا؟
چرا خرج اندوه و زمان‌ش می کنی
آدم؟
تو خدایی
نه خر

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...