۱۳۹۰ فروردین ۲۸, یکشنبه

من نیازم



از صبح به باغبونی و آبیاری بودم
یه لحظه به خودم اومدم ، دیدم .

من این‌ها رو دوست دارم چون
به مراقبتم جواب می‌دن
سبزو پر گل هستن و سربه سرم که نمی‌ذارن هیچ
بهم تند و تلخی هم نمی‌گن
بهم خیره نمی‌شن

توچشمم زل نمی‌زنند که
با فریاد بهم بفهمونن
تو بدی، نه یه ذره، یه عالمه بدی
من نیازهای گل‌ها رو می‌دونم و بهشون می‌رسم
و اون‌ها هم به ذات‌شون رشد می‌کنند و برقرارند
چرا ما نمی‌تونیم چنین روابطی با اعضای خونواده و عزیزان داشته باشیم؟
چون همه یه عالم منی‌م

منه من
منه تو
منه اون
منه این
و بگیر برو تا آخر
وحدت وجود هم تعطیل و دیگه در تفکرات راه نمی‌ده که
اصلا جا نمی‌شه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...