از صبح به باغبونی و آبیاری بودم
یه لحظه به خودم اومدم ، دیدم .
من اینها رو دوست دارم چون
به مراقبتم جواب میدن
سبزو پر گل هستن و سربه سرم که نمیذارن هیچ
بهم تند و تلخی هم نمیگن
بهم خیره نمیشن
توچشمم زل نمیزنند که
با فریاد بهم بفهمونن
تو بدی، نه یه ذره، یه عالمه بدی
من نیازهای گلها رو میدونم و بهشون میرسمو اونها هم به ذاتشون رشد میکنند و برقرارند
چرا ما نمیتونیم چنین روابطی با اعضای خونواده و عزیزان داشته باشیم؟
چون همه یه عالم منیم
منه من
منه تو
منه اون
منه این
و بگیر برو تا آخر
وحدت وجود هم تعطیل و دیگه در تفکرات راه نمیده که
اصلا جا نمیشه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر